تونوجوونی با پنج تا مرد همسن بابام رفتم حموم، تا تونستن منو...تا اینکه گوشه حموم چشمم به چیزی افتاد

کافه داستان واقعی
کافه داستان واقعی
1.4 هزار بار بازدید - 3 روز پیش - تونوجوونی با پنج تا مرد
تونوجوونی با پنج تا مرد همسن بابام رفتم حموم، تا تونستن منو...تا اینکه گوشه حموم چشمم به چیزی افتاد

دختر لوس مامان و بابام بودم زندگیمون خیلی خوب بود تا اینکه بابام رفت سراغ رفقای ناباب ، پدرم تو قمار منو باخت و من مجبور شدم به فا*حشه خونه کسی که از بابام برده بود برم نگم براتون اونجا چه اتفاقاتی برام افتاد...

#podcast
#قصه
#پادکست
#داستان_عاشقی
#داستان_خیانت


داستان واقعی جدید
داستان جنایی
داستان خیانت و جدایی
عشق
ازدواج
خیانت
خیانت شوهر
خیانت زن
داستان انگیزشی موفقیت
داستان صوتی

دوستان نازنینم لطفا اگه لایق میدونید با سابسکرایب کردن از من و کانالم حمایت کنید .ممنون
3 روز پیش در تاریخ 1403/04/13 منتشر شده است.
1,482 بـار بازدید شده
... بیشتر