زن آخوند محله رو کر*دم ، جوری ترکوندمش که از هیجان میگفت محکمتررر ،بعد از چند روز اتفاقی افتاد که..

کافه داستان واقعی
کافه داستان واقعی
4 هزار بار بازدید - هفته قبل - زن آخوند محله رو کر*دم
زن آخوند محله رو کر*دم ، جوری ترکوندمش که از هیجان میگفت محکمتررر ،بعد از چند روز اتفاقی افتاد که..
آخوند محله همش در حال نصیحت کردن و امر به معروف کردن بقیه بود خیلی رو مخ بود و همش  کار به کار بقیه کار داشت منم تصمیم گرفتم زنشو از راه به در کنم تا حال شیخ محل رو بگیرم ،اما زن شیخ خیلی جدی گرفت و عاشق من شد دیگه ول کن نبود و همش میگفت بیا خونمون و منو ب... اینقد هیجان زده میشد که میگفت .... فانتزیای خنده داری داشت اونقدر که میگفت...

#پادکست
#پادکست_صوتی
#خیانت
#خیانت_زن
#زن_زندگی_آزادی

قصه واقعی
قصه های واقعی
داستان های واقعی جدید
داستان واقعی جدید
خیانت به همسر
خیانت به شوهر
داستان عاشقانه
داستان کوتاه
داستان واقعی جنایی
داستان صوتی کوتاه

عزیزانم لطفا با لایک و سابسکرایب از منو کانالم حمایت کنید ممنون
هفته قبل در تاریخ 1403/04/12 منتشر شده است.
4,016 بـار بازدید شده
... بیشتر