ک*س تنگ و آبداردختر افغان محشرر بود میگفت جررم بده منم جوری می*کردمش که صدای ناله ش خونه رو پر میکرد

کافه داستان واقعی
کافه داستان واقعی
40.3 هزار بار بازدید - ماه قبل - ک*س تنگ و آبداردختر افغان
ک*س تنگ و آبداردختر افغان محشرر بود میگفت جررم بده منم جوری می*کردمش که صدای ناله ش خونه رو پر میکرد

بخاطرکمردردم رفتم مطب دکتر وقت معاینه چون لباسم تنگ بود بالا نمیرفت مجبورشدم لخ*ت بشم دستای مردونش..
زن آخوند محله رو کر*دم ، جوری ترکوندمش که از هیجان میگفت محکمتررر ،بعد از چند روز اتفاقی افتاد که..
آخوند محله همش در حال نصیحت کردن و امر به معروف کردن بقیه بود خیلی رو مخ بود و همش  کار به کار بقیه کار داشت منم تصمیم گرفتم زنشو از راه به در کنم تا حال شیخ محل رو بگیرم ،اما زن شیخ خیلی جدی گرفت و عاشق من شد دیگه ول کن نبود و همش میگفت بیا خونمون و منو ب... اینقد هیجان زده میشد که میگفت .... فانتزیای خنده داری داشت اونقدر که میگفت...

این داستان جالب رو از اینجا ببینید بخاطرکمردردم رفتم مطب دکتر وقت معاینه...

تو سن خیلی پایین با یه پیر زن ازدواج کردم اما بعد ا زمدتی با یه پیرزن پولدار ازدواج کردم  اینقد...

برادر شوهرم یواشکی میومد از زلای در اتاق  راب*طه منو شوهرم و نگاه میکرد شبا موقع راب*طه با شوهرم حس میکردم یک...

#پادکست
#پادکست_صوتی
#خیانت
#خیانت_زن
#رمان_صوتی

رمان صوتی عاشقانه
رمان عاشقانه بدون سانسور
قصه های واقعی
داستان های واقعی جدید
داستان واقعی جدید
خیانت به همسر
خیانت به شوهر
داستان عاشقانه
داستان کوتاه
داستان واقعی جنایی


عزیزانم لطفا با لایک و سابسکرایب از منو کانالم حمایت کنید ممنون
ماه قبل در تاریخ 1403/05/31 منتشر شده است.
40,376 بـار بازدید شده
... بیشتر