داستان واقعی : با تهمت بی‌عفتی ، پدرم منو فرستاد تهران ولی نمیدونست که...#داستان_واقعی #سرگذشت #رمان

dastangoo     داستانگو
dastangoo داستانگو
113 بار بازدید - 2 ماه پیش - قباد گفت سرویستو میدی بهم
قباد گفت سرویستو میدی بهم بعد ولت میکنم بری؛ ناگهان ... توی مهمونی امارت همه تو هم می‌لولیدن ... مست و پاتیل! اگر فرهاد نبود اون شب قباد بهم دست درازی می‌کرد ولی .... داستان واقعی که دهه ۴۰ شمسی در ایران اتفاق افتاده سرگذشت زندگی دختری به نام پوران ➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️ در داستان‌گو شما هر روز داستان‌های بسیار خاص و پر چالشی رو میشنوید که مثل یک رویای زیبا شما رو به تماشای داستان زندگی دیگران خواهد برد . به دنیای جذاب کتاب خوانی پیش از خواب خوش اومدید 🎧💤 حتما کانال رو سابسکرایب کنید و دکمه زنگوله رو فشار بدید تا از جدیدترین ویدئوها مطلع بشید 🔔 ⚜️ ⚜️ ⚜️ ⚜️ ⚜️ ⚜️ ⚜️ ⚜️ ⚜️ ⚜️ ⚜️ ⚜️ ⚜️ ⚜️ شما هم میتونید داستان‌های خودتون رو برای ما بفرستید تا بدونِ ذکر نام و با اسم مستعار ، بخونیمش 😍🙏🏻❤️ برای پیدا کردن کانال داستان گو ، کلمه "داستان‌گو" رو در گوگل یا یوتیوب جستجو کنید 🔍 #پادکست_روزمرگی #داستان_انگیزشی #کتاب_صوتی #داستان_صوتی #انگیزشی #story kebab gooya رمان صوتی عاشقانه بدون سانسور اعتماد به خدا هزار و یک شب داستان صوت
2 ماه پیش در تاریخ 1403/04/18 منتشر شده است.
113 بـار بازدید شده
... بیشتر