داستان واقعی : پدرشوهرم چشم ازم برنمی‌داشت، تا اینکه یه شب.. #داستان_واقعی #داستان_صوتی #سرگذشت

dastangoo     داستانگو
dastangoo داستانگو
431 بار بازدید - 4 هفته پیش - پدرشوهرم نمیتونست نگاهشو ازم بگیره
پدرشوهرم نمیتونست نگاهشو ازم بگیره از طرفی مادرشوهرم ، دست از سر زندگیم برنمی‌داشت میخواست برای شوهرم زن دوم بگیره و منم به زور ببره واسه خواستگاری .....!!! تا اینکه یه شب .... ➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️    • داستان واقعی : جوری عاشق مادر زنم شده...      • داستان واقعی : بارداری مخفیانه دختر ن...      • داستان واقعی : اتفاق باورنکردنی زندگی...   ➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️➖️ در داستان‌گو شما هر روز داستان‌های بسیار خاص و پر چالشی رو میشنوید که مثل یک رویای زیبا شما رو به تماشای داستان زندگی دیگران خواهد برد . به دنیای جذاب کتاب خوانی پیش از خواب خوش اومدید 🎧💤 حتما کانال رو سابسکرایب کنید و دکمه زنگوله رو فشار بدید تا از جدیدترین ویدئوها مطلع بشید 🔔 ⚜️ ⚜️ ⚜️ ⚜️ ⚜️ ⚜️ ⚜️ ⚜️ ⚜️ ⚜️ ⚜️ ⚜️ ⚜️ ⚜️ شما هم میتونید داستان‌های خودتون رو برای ما بفرستید تا بدونِ ذکر نام و با اسم مستعار ، بخونیمش 😍🙏🏻❤️ برای پیدا کردن کانال داستان گو ، کلمه "داستان‌گو" رو در گوگل یا یوتیوب جستجو کنید 🔍 #داستان_صوتی #داستان_واقعی #عشق #پادکست #طلاق داستان فارسی رمان صوتی پادکست داستان داستانهای شب داستان عاشقانه dastan shab story farsi dastan soti roman
4 هفته پیش در تاریخ 1403/06/01 منتشر شده است.
431 بـار بازدید شده
... بیشتر