جزئیات شرم آور و هولناک جنایات سیاه ایرانی | پرونده جنایی ایرانی

JenayiGRAM
JenayiGRAM
8.4 هزار بار بازدید - 3 ماه پیش - جزئیات شرم آور و هولناک
جزئیات شرم آور و هولناک جنایات سیاه ایرانی | پرونده جنایی ایرانی



بلافاصله بعد از قطع شدنه این تماس
اکیپایه مختلفی از پلیسه آگاهی راهیه محله حادثه شدن

به محضه این که مامورایه پلیس به صحنه رسیدن
با بدنه بی جونه یه مرده جوون مواج شدن که به نظر میرسید در اثر ضربه هایه متعدد چاقو و جسمه سخت به سرش کشته شده بود

عامل جنایتو کسی که با پلیس تماس گرفته بود یعنی سامان
هنوز تویه محله جنایت حضور داشتو بالایه سره مقتول وایساده بود

این مرد همونجا بازداشت شدو تحقیقات ازش شروع شد

سامان میگفت
من با یه شماره ی ناشناس با همسرم قرار گذاشته بودم
تا مچشو بگیرم
ولی به جاش این مرد اومد سره قرار

باهم درگیر شدیمو کشتمش

بعده تموم شدنه این گفت هایه اولیه
پزشکی که تویه صحنه حضور داشت اعلام کرد
حدوده ۲ ساعت از زمانه مرگه مقتول میگذره

ولی به صورته دقیق نمیشه مشخص کرد ضربه هایی که با چاقو به بدنش خورده باعثه مرگش شده
یا ضربه ی سنگینی که به سرش خورده

برایه همین جسد باید به پزشکیه قانونی منتقل بشه تا علته اصلیه فوت مشخص بشه

برایه همین جسد بعد از بررسیایه مختلفو عکس برداری توسطه کاراگاهایه اداره ی آگاهی
به پزشکیه قانونی منتقل شد

سامانم برایه تحقیقاته بیشتر به اداره ی آگاهیه شیراز منتقل شد

این مرد وقتی به اداره ی آگاهی منتقل شدو پشته میزه بازجویی نشست
شروع به گفتنه اتفاقاته تلخی کرد که زندگیشو تحت تاثیر قرار داده بود

سامان میگفت

منو بیتا
حدوده ۸ ساله پیش باهم ازدواج کردیم

من تویه بانک کار میکردمو تا ظهر اونجا مشغول بودم

از ظهر به بعد برایه اینکه درامده بهتری داشته باشم
کاره حسابداریه چنتا شرکتو انجام میدادم
واسه همین همیشه دیر میرسیدم خونه

ولی راضی بودم چون با این کارام
تونستم یه زندگیه خیلی خوبو عالی برای خودمو همسرم درست کنم

تویه ۴ سال زندگی
تونستم یه خونه بخرمو بچه دار بشیم

بعده ۴ سال تصمیم گرفتم از حجمه کارم یه ذره کم کنمو بیشتر در کناره همسرمو بچم باشم

حدوده ۲ سالی شرایط اینحوری ادامه داشت
تا اینکه همسرم میگفت دلش ماشینه شاسی بلند میخواد

مجبور بودم دوباره به سختی کار کنم
تا بتونم این ماشینو براش بخرم

واسه همین دوباره کاره چنتا شرکتو قبول کردمو دوباره تا دیر وقت سره کار بودم

حدوده ۲ سالی شرایط به همین صورت ادامه داشت تا چن ماهه پیش
حس میکردم با اینکه هرکاری بیتا میخواست براش انجام داده بودم
ولی نسبت بهم سرد شده
اصلا دیگه بهم بها نمیداد
اصلا رابطه ی خوبیم باهم نداشتیم

دیگه تحمله این شرایط واسم سخت شده بود
دیگه نمیتونستم بی تفاوت باشم
واسه همین سعی کردم سر از کاره بیتا در بیارم

چن وقتی زیره نظر گرفتمش

چیزایی که متوجه شده بودم داشت مثله خوره جونمو میخورد

بیتا با مردایه غریبه رابطه داشت

دشاتم داغون میشدم

با وکیل صحبت کردم که ببینم میتونم طلاقش بدم بدونه اینکه مهریشو پرداخت کنم یا نه

ولی وکیل میگفت نه باید مهریشو بدم

وقتی دیدم اینجوریه
افتادم دنباله مدرک جمع کردن
که اگه خواست مهریشو بگیره
با مدارکی که ازش داشتم تهدیدش کنم تا منصرف بشه

برایه همین با یه شماره ی ناشناس
شروع کردم بهش پیام دادن

بیتام جوابه تمامه پیامامو میداد

کارم شده بود زمانایی که سره کارم با بیتا تلفنی در ارتباط باشمو مخشو بزنم

بلخره تونستم
چنتا عکس از یه مرد براش فرستادمو گفتم این منم

بیتام چنتا عکس فرستاد
رابطه ی دوستیمون شروع شد

این رابطه تا جایی پیش رفت که بیتا
عکسای بدونه لباسشم برام میفرستاد

خیلی برام جایه تعجب داشت
من برایه بیتا هیچ چیزی کم نذاشته بودم
ولی بیتا با هرکسی که میتونست بهم خیانت میکرد
اینهمه مدارک علیهش بدست اورده بودم
ولی بازم وکیل بهم میگفت نمیتونی از شره مهریش خلاص شی
میگفت بهتره که از راه قانونی اقدام کنم
یا با پدرو مادره بیتا صحبت کنم

این حرفارو که میشنیدم
بدتر میشدم

دیدم اینجوری دلم خنک نمیشه

دوباره با یه شماره ی دیگه
عکسو فیلمایی که بیتا برام فرستاده بودو
براش فرستادم

تهدیدش کردم که اگه نیاد ببینمشو چن روز پیشم نمونه
عکسو فیلماشو نشونه شوهرش میدم

بیتام خیلی ترسیده بود
واسه همین سریع حرفامو قبول کرد

باهاش یه جایی خارج از شهر قرار گذاشتمو گفتم سره ساعت خودشو برسونه

وقتی اونروز از سره کار رفتم خونه
ظاهره بیتا خیلی اشفته بود

اصلا میزون نبود
پیگیر شدم ببینم چیزی میگه یا نه

ولی دیدم نه خیلی کثیف تر ازین حرفاس

میخواستم بکشونمش سره قرارو اونجا بکشمش

بیتا میگفت با چنتا از دوستاش میخواد بره مسافرت
میگفت چن روزی خونه نمیاد

منم که میدونستم داستان چیه
بدونه اینکه مقاومت کنم قبول کردم

همین مقاومت نکردنمم باعث شد بهم مشکوک بشه

شد فردایه اونروز یعنی روزه حادثه
من اصلا نمیدونستم که بیتا متوجه ماحرا شده
واسه همین با چوبو چاقو رفتم سره قرار

وقتی رسیدم سره قرار
نشسته بودم توو ماشین منتظره بیتا
ولی هیچ خبری ازش نشد

میدیدم که یه ماشینه دیگم اونجا وایساده
ولی یه مرد داخلش بود

در همین حین به گوشیم یه پیام اومد
بیتا بود
میگفت میدونم که تو پشته این جریانی
واسه همین خودم نیومدم سره قرار
دیشب که خواب بودی توی ماشینتو گشتم
...                                  
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

🔴 لینک سابسکرایب:
@jenayigram

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
🔸 ویدیوهای پیشنهادیه من:
📽️من فقط بهشون تذکر دادم وقتی دختر میارن خونه کمتر سر و صدا کنن:من فقط بهشون تذکر دادم وقتی دختر میار...
📽️مادر و ناپدریم خواهرمو مجبور می کردن تن فروشی کنه منم نقشه قتلشونو کشیدم:مادر و ناپدریم خواهرمو مجبور می کردن ...
📽️مهین قدیری اولین قاتل سریالی زن ایران:پرونده جنایی تنها قاتل زن سریالی ایرا...
📽️خفاش شب:پرونده جنایی خفاش شب غلامرضا خوشرو |ق...
📽️بهم گفت دیگه شوهرتو نمی بینی
:بهم گفت دیگه شوهرتو نمی بینی

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

#پرونده_جنایی
#پرونده
#قتل
3 ماه پیش در تاریخ 1403/04/10 منتشر شده است.
8,420 بـار بازدید شده
... بیشتر