راز جنایات ترسناکی که از بی رحمی قاتل شوکه می شوید | پرونده های جنایی ایرانی

JenayiGRAM
JenayiGRAM
145.7 هزار بار بازدید - پارسال - راز جنایات ترسناکی که از
راز جنایات ترسناکی که از بی رحمی قاتل شوکه می شوید | پرونده های جنایی ایرانی





اواسطه تیرماهه ساله 1401 بود که سحره 27 ساله به اداره ی پلیسه تهران رفتو خبره ناپدید شدنه ناگهانیه برادرش آرشو بهشون گزارش داد

سحر که ازین اتفاق خیلی پریشون بود به مامورای پلیس گفت

برادرم آرش 22 سالشه و شغلش آرایشگریه
چن سال پیش پدرو مادرم به خاطره اینکه باهم نمیساختن از هم جدا شدنو طلاق گرفتن
ازین جریان به بعد آرش با پدرم زندگی میکرد
منم درست چن ماه قبله اینکه پدرو مادرم از هم جدا بشن با همسرم ازدواج کردمو مستقل شدم

بعده طلاقه پدرو مادرم
دعواهای آرشو پدرم شروع شد
مدام باهم دعوا و درگیری داشتنو آرش چن روز چن روز قهر میکردو از خونه میرفت
این ماجرا هنوزم ادامه داشت تا این اواخر که آرش وسایلشو جمع کرده بودو چن روزی اومده بود خونه ی من
آرش پسره خیلی مهربونی بود
ولی توو این چن سال با آدمای خوبی دوست نشده بودو معتادش کرده بودن
همین مسئلم دعواهای آرشو پدرمو تشدید کرده بود

آرش چن روزی خونه ی ما بود
تا اینکه یه روز صب بهم گفت
با پدرمون قرار داره تا باهاش صحبت کنه

پدرمون علاوه بر خونه ی تهران
یه خونه ی ویلاییم توی اسلامشهر داشت که این خونه یه دهنه مغازم داشت
آرش میگفت میخواد با بابا صحبت کنه که این مغازرو ازش بگیره و بکنتش آرایشگاه

اونروز آرش خیلی خوشحالو شاد از خونه رفت بیرون که بره اسلامشهر
درست از لحظه ای که از خونه ی ما رفت بیرون من دیگه ازش بی خبرمو کلا ناپدید شد
حتی پدرمم میگه چن ساعتی پیشه من بودو رفت
من به این موضوع خیلی مشکوکم
چون آرش هرجایی که باشه جوابه گوشیشو با اولین زنگ میده
آرش اصلا گوشی از دستش جدا نمیشد
ولی حالا جوابه هیچ تماسیمونو نمیده و گوشیش چن روزه که خاموشه
من میترسم اتفاقه بدی برای ارش افتاده باشه

با این گفته های سحر
اسمو مشخصاته آرش توی سیستم پلیسه آگاهی به عنوانه گم شده ثبت شد

خیلی زود کاراگاهای اداره ی چهارمه پلیسه آگاهی تحقیقاته خودشونو برای پیدا کردنه آرش شروع کردن

توی اولین مرحله مامورای آگاهی رفتن سراغه پدره آرش

پدره آرش میگفت
اونروز آرش اومد پیشم تا در مورده مغازه ی اسلامشهر باهم حرف بزنیم
بعده چن ساعت صحبت
بلخره قرار شد من مغازمو به آرش بدم که اونجا کاسبی راه بندازه
...



جمعه 7 بهمنه ساله 1401
حسنه 26 ساله تصمیم گرفت درست زمانی که پدرو مادرش رفتن مسافرت از موقعیت استفاده کنه و یه جشنه تولده مجلل برای خودش بگیره

خیلی زود حسن با کمکه دوستاش کله خونرو با بادکنک تزیین کردو مهموناشو دعوت کرد

حسن حتی برای اونشب کلیم مشروب سفارش داده بود که حسابی خوش بگذرونه

مهمونی شروع شد
به قدری صدای موزیک زیاد و بودو مهمونا سرو صدا میکردن که از سره کوچه ام میشد فهمید که توی این خونه مهمونیه

همه چی خوب بودو دخترو پسر کناره هم داشتم میزدنو میرقصیدنو مشروب میخوردن

یکی از دوستای حسن از همون اوله تولد حاله خوبی نداشتو مشخص بود مشروبی که خورده بهش نساخته
چرا که تقریبا به تمامه دخترای مهمونی پیشنهاد داده بود
رفتارای عجیبو غریبه محسن ادامه داشت تا اینکه شروع به رقصیدن با یکی از دخترا که تازه ام به مهمونی رسیده بود کرد
آتنا از رفتارای قبلیه محسن هیچ خبری نداشت
واسه همین مشغوله رقص باهاش شد

چن دیقه ای گذشت
تقریبا حواسشون به کارایه محسن بود
که یهو از خود بی خود شدو دسته آتنا رو گرفت که ببرتش توی اتاق

آتنا که ازین موضوع راضی نبود شروع به جیغو داد کرد
ولی محسن اصلا حالو اوضاعه درستی نداشتو داشت کاره خودشو میکرد

کسایی که توی مهمونی بودن همه اومدن کمکه آتنا
تا اونا از دسته محسن نجات بدن

ولی محسن انگار به قصده همین کار توی مهمونی اومده بودو کلی با خودش دشنه وچاقو تبر آورده بود
محسن دسته آتنا رو کشیدو پرتش کرد توی اتاق
بعدشم جلوی در وایسادو با دشنه ای که توو دستش بود داد زد
هرکی جرات داره بیاد جلو

درگیری شروع شد
حسن به عنوانه اولین نفر رفت جلو که شاید بتونه موضعو جمع کنه
ولی محسن اصلا شوخی نداشتو یه ضربه به دسته حسن زد

درگیری به حدی پیش رفت که محسن حتی برادره خودشم زحمی کرد
محسن چشماشو بسته بودو فقط دشنه و تبری که توی دستش بودو میچرخوندو هرکی جلوش میومدو میزد
...



اوایله اردیبهشته ساله 1402
گزارشه یه تیراندازیه خیلی وحشیانه توو یکی از روستاهای استانه اردبیل به پلیس اعلام شد

خیلی زود با اعلامه این موضوع مامورای پلیس خودشونو به محله درگیری رسوندن
ازونجایی که توی این روستا همه همدیگرو میشناختن
خیلی سریع مشخص شد کسی که اقدام به این تیراندازیه وحشیانه کرده کسی نیست جز رسول

رسول توی این تیراندازیه وحشیانه
3 نفرو هدفه گلوله قرار داده بود که یکیشون به خاطره تعداده زیاده گلوله ای کهبهش اصابت کرده بود
توی همون محله حادثه جونشو از دست داده بود
ولی دو نفر دیگه یه گلوله خورده بودنو شرایطشون بد نبود

اهالیه روستام سریع دو نفری که هنوز زنده بودنو رسونده بودن بیمارستان

چیزی که موضوعو عجیب میکرد این بود که
کسی که با تیراندازیه رسول جونشو از دست داده بود کسی نبود جز رضا برادره بزرگتره رسول
حتی دو نفره دیگه ایم که توی این حادثه زخمی شده بودن از
...
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

🔴 لینک سابسکرایب:
@jenayigram

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
🔸 ویدیوهای پیشنهادیه من:
📽️من فقط بهشون تذکر دادم وقتی دختر میارن خونه کمتر سر و صدا کنن:من فقط بهشون تذکر دادم وقتی دختر میار...
📽️مادر و ناپدریم خواهرمو مجبور می کردن تن فروشی کنه منم نقشه قتلشونو کشیدم:مادر و ناپدریم خواهرمو مجبور می کردن ...
📽️مهین قدیری اولین قاتل سریالی زن ایران:پرونده جنایی تنها قاتل زن سریالی ایرا...
📽️خفاش شب:پرونده جنایی خفاش شب غلامرضا خوشرو |ق...
📽️بهم گفت دیگه شوهرتو نمی بینی
:بهم گفت دیگه شوهرتو نمی بینی

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

#پرونده_جنایی
#پرونده_مستند
#قتل
پارسال در تاریخ 1402/06/08 منتشر شده است.
145,758 بـار بازدید شده
... بیشتر