ستایش یا نکوهش عقل از منظر مولانا قسمت چهارم
434 بار بازدید -
پارسال
-
سلسله مباحث مثنوی پژوهی استاد
سلسله مباحث مثنوی پژوهی استاد کوهپایه آکادمی فرهنگی مولانا
بنام خدا
موضوع بحث:عقل ستیزی وعقل پذیری و عقل گریزی از منظر مولانا قسمت چهارم
خصوصیات عقل جزوی
مرتبه ای است از عقل که محجوب و معطوف به حجاب ها و حباب ها و موانع است
مراتب و ساحات نفس
نفس اماره(نفس امر کننده)
وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿۵۳﴾یوسف
و من نفس خود را تبرئه نمى كنم چرا كه نفس قطعا به بدى امر مى كند مگر كسى را كه خدا رحم كند زيرا پروردگار من آمرزنده مهربان است (۵۳)
نفس مسوله(تسویل)توجیه گر
قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ ﴿۸۳﴾یوسف
[يعقوب] گفت [چنين نيست] بلكه نفس شما امرى [نادرست] را براى شما آراسته است پس [صبر من] صبرى نيكوست اميد كه خدا همه آنان را به سوى من [باز] آورد كه او داناى حكيم است (۸۳)
نفس ملهمه(آگاه شده)
وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿۷﴾شمس
سوگند به نفس و آن كس كه آن را درست كرد (۷)
فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿۸﴾
سپس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن الهام كرد (۸)
قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا ﴿۹﴾
كه هر كس آن را پاك گردانيد قطعا رستگار شد (۹)
وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا ﴿۱۰﴾
و هر كه آلوده اش ساخت قطعا درباخت (۱۰)
……
نفس لوامه(سرزنش کننده)
لَا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ ﴿۱﴾
سوگند به روز قيامت (۱)
وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ ﴿۲﴾
و سوگند به نفس لوامه و وجدان بيدار و ملامتگر كه رستاخيز حق است (۲)
نفس متفکره
نفس مطمئنه(نفس آرام)
نفس راضیه
نفس مرضیه
يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ﴿۲۷﴾سوره ی فجر
اى نفس مطمئنه (۲۷)
ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً ﴿۲۸﴾
خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد (۲۸)
فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ﴿۲۹﴾
و در ميان بندگان من درآى (۲۹
وَادْخُلِي جَنَّتِي ﴿۳۰﴾
و در بهشت من داخل شو (۳۰)
……
دفتر پنجم۶۲۶
میلها همچون سگان خفتهاند
اندریشان خیر و شر بنهفتهاند
چونک قدرت نیست خفتند این رده
همچو هیزمپارهها و تنزده
تا که مرداری در آید در میان
نفخ صور حرص کوبد بر سگان
چون در آن کوچه خری مردار شد
صد سگ خفته بدان بیدار شد
حرصهای رفته اندر کتم غیب
تاختن آورد سر بر زد ز جیب
موبه موی هر سگی دندان شده
وز برای حیله دم جنبان شده
نیم زیرش حیله بالا آن غضب
چون ضعیف آتش که یابد او حطب
شعله شعله میرسد از لامکان
میرود دود لهب تا آسمان
صد چنین سگ اندرین تن خفتهاند
چون شکاری نیستشان بنهفتهاند
شهوت رنجور ساکن میبود
خاطر او سوی صحت میرود
چون ببیند نان و سیب و خربزه
در مصاف آید مزه و خوف بزه
گر بود صبار دیدن سود اوست
آن تهیج طبع سستش را نکوست
ور نباشد صبر پس نادیده به
تیر دور اولی ز مرد بیزره
…..
أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ ﴿۲۳﴾
پس آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانيده و بر گوش او و دلش مهر زده و بر ديده اش پرده نهاده است آيا پس از خدا چه كسى او را هدايت خواهد كرد آيا پند نمى گيريد (۲۳)
بحث تاثیر عوامل غیر مغرفتی بر معرفت
چهار میخ عقل
و (ياد كن) آنگاه كه ابراهيم گفت: (پروردگارا، به من نشان ده؛ چگونه مردگان را زنده مى كنى؟) فرمود: (مگر ايمان نياورده اى؟) گفت: (چرا، ولى تا دلم آرامش يابد.) فرمود: (پس، چهار پرنده برگير، و آنها را پيش خود، ريز ريز گردان؛ سپس بر هر كوهى پاره اى از آنها را قرار ده؛ آنگاه آنها را فرا خوان، شتابان به سوى تو مى آيند، و بدان كه خداوند توانا و حكيم است.) (۲۶۰)سوره بقره
دفتر پنجم ۲۳
شرط تعظیمست تا این نور خوش
گردد این بیدیدگان را سرمهکش
نور یابد مستعد تیزگوش
کو نباشد عاشق ظلمت چو موش
سستچشمانی که شب جولان کنند
کی طواف مشعلهٔ ایمان کنند
نکتههای مشکل باریک شد
بند طبعی که ز دین تاریک شد
تا بر آراید هنر را تار و پود
چشم در خورشید نتواند گشود
همچو نخلی برنیارد شاخها
کرده موشانه زمین سوراخها
چار وصفست این بشر را دلفشار
چارمیخ عقل گشته این چهار
………
تو خلیل وقتی ای خورشیدهش
این چهار اطیار رهزن را بکش
زانک هر مرغی ازینها زاغوش
هست عقل عاقلان را دیدهکش
چار وصف تن چو مرغان خلیل
بسمل ایشان دهد جان را سبیل
ای خلیل اندر خلاص نیک و بد
سر ببرشان تا رهد پاها ز سد
کل توی و جملگان اجزای تو
بر گشا که هست پاشان پای تو
از تو عالم روح زاری میشود
پشت صد لشکر سواری میشود
زانک این تن شد مقام چار خو
نامشان شد چار مرغ فتنهجو
خلق را گر زندگی خواهی ابد
سر ببر زین چار مرغ شوم بد
بازشان زنده کن از نوعی دگر
که نباشد بعد از آن زیشان ضرر
چار مرغ معنوی راهزن
کردهاند اندر دل خلقان وطن
چون امیر جمله دلهای سوی
اندرین دور ای خلیفهٔ حق توی
سر ببر این چار مرغ زنده را
سر مدی کن خلق ناپاینده را
بط و طاوسست و زاغست و خروس
این مثال چار خلق اندر نفوس
بط حرصست و خروس آن شهوتست
جاه چون طاوس و زاغ امنیتست
…….
بنام خدا
موضوع بحث:عقل ستیزی وعقل پذیری و عقل گریزی از منظر مولانا قسمت چهارم
خصوصیات عقل جزوی
مرتبه ای است از عقل که محجوب و معطوف به حجاب ها و حباب ها و موانع است
مراتب و ساحات نفس
نفس اماره(نفس امر کننده)
وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿۵۳﴾یوسف
و من نفس خود را تبرئه نمى كنم چرا كه نفس قطعا به بدى امر مى كند مگر كسى را كه خدا رحم كند زيرا پروردگار من آمرزنده مهربان است (۵۳)
نفس مسوله(تسویل)توجیه گر
قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ ﴿۸۳﴾یوسف
[يعقوب] گفت [چنين نيست] بلكه نفس شما امرى [نادرست] را براى شما آراسته است پس [صبر من] صبرى نيكوست اميد كه خدا همه آنان را به سوى من [باز] آورد كه او داناى حكيم است (۸۳)
نفس ملهمه(آگاه شده)
وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿۷﴾شمس
سوگند به نفس و آن كس كه آن را درست كرد (۷)
فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿۸﴾
سپس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن الهام كرد (۸)
قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا ﴿۹﴾
كه هر كس آن را پاك گردانيد قطعا رستگار شد (۹)
وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا ﴿۱۰﴾
و هر كه آلوده اش ساخت قطعا درباخت (۱۰)
……
نفس لوامه(سرزنش کننده)
لَا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ ﴿۱﴾
سوگند به روز قيامت (۱)
وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ ﴿۲﴾
و سوگند به نفس لوامه و وجدان بيدار و ملامتگر كه رستاخيز حق است (۲)
نفس متفکره
نفس مطمئنه(نفس آرام)
نفس راضیه
نفس مرضیه
يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ﴿۲۷﴾سوره ی فجر
اى نفس مطمئنه (۲۷)
ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً ﴿۲۸﴾
خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد (۲۸)
فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ﴿۲۹﴾
و در ميان بندگان من درآى (۲۹
وَادْخُلِي جَنَّتِي ﴿۳۰﴾
و در بهشت من داخل شو (۳۰)
……
دفتر پنجم۶۲۶
میلها همچون سگان خفتهاند
اندریشان خیر و شر بنهفتهاند
چونک قدرت نیست خفتند این رده
همچو هیزمپارهها و تنزده
تا که مرداری در آید در میان
نفخ صور حرص کوبد بر سگان
چون در آن کوچه خری مردار شد
صد سگ خفته بدان بیدار شد
حرصهای رفته اندر کتم غیب
تاختن آورد سر بر زد ز جیب
موبه موی هر سگی دندان شده
وز برای حیله دم جنبان شده
نیم زیرش حیله بالا آن غضب
چون ضعیف آتش که یابد او حطب
شعله شعله میرسد از لامکان
میرود دود لهب تا آسمان
صد چنین سگ اندرین تن خفتهاند
چون شکاری نیستشان بنهفتهاند
شهوت رنجور ساکن میبود
خاطر او سوی صحت میرود
چون ببیند نان و سیب و خربزه
در مصاف آید مزه و خوف بزه
گر بود صبار دیدن سود اوست
آن تهیج طبع سستش را نکوست
ور نباشد صبر پس نادیده به
تیر دور اولی ز مرد بیزره
…..
أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ ﴿۲۳﴾
پس آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانيده و بر گوش او و دلش مهر زده و بر ديده اش پرده نهاده است آيا پس از خدا چه كسى او را هدايت خواهد كرد آيا پند نمى گيريد (۲۳)
بحث تاثیر عوامل غیر مغرفتی بر معرفت
چهار میخ عقل
و (ياد كن) آنگاه كه ابراهيم گفت: (پروردگارا، به من نشان ده؛ چگونه مردگان را زنده مى كنى؟) فرمود: (مگر ايمان نياورده اى؟) گفت: (چرا، ولى تا دلم آرامش يابد.) فرمود: (پس، چهار پرنده برگير، و آنها را پيش خود، ريز ريز گردان؛ سپس بر هر كوهى پاره اى از آنها را قرار ده؛ آنگاه آنها را فرا خوان، شتابان به سوى تو مى آيند، و بدان كه خداوند توانا و حكيم است.) (۲۶۰)سوره بقره
دفتر پنجم ۲۳
شرط تعظیمست تا این نور خوش
گردد این بیدیدگان را سرمهکش
نور یابد مستعد تیزگوش
کو نباشد عاشق ظلمت چو موش
سستچشمانی که شب جولان کنند
کی طواف مشعلهٔ ایمان کنند
نکتههای مشکل باریک شد
بند طبعی که ز دین تاریک شد
تا بر آراید هنر را تار و پود
چشم در خورشید نتواند گشود
همچو نخلی برنیارد شاخها
کرده موشانه زمین سوراخها
چار وصفست این بشر را دلفشار
چارمیخ عقل گشته این چهار
………
تو خلیل وقتی ای خورشیدهش
این چهار اطیار رهزن را بکش
زانک هر مرغی ازینها زاغوش
هست عقل عاقلان را دیدهکش
چار وصف تن چو مرغان خلیل
بسمل ایشان دهد جان را سبیل
ای خلیل اندر خلاص نیک و بد
سر ببرشان تا رهد پاها ز سد
کل توی و جملگان اجزای تو
بر گشا که هست پاشان پای تو
از تو عالم روح زاری میشود
پشت صد لشکر سواری میشود
زانک این تن شد مقام چار خو
نامشان شد چار مرغ فتنهجو
خلق را گر زندگی خواهی ابد
سر ببر زین چار مرغ شوم بد
بازشان زنده کن از نوعی دگر
که نباشد بعد از آن زیشان ضرر
چار مرغ معنوی راهزن
کردهاند اندر دل خلقان وطن
چون امیر جمله دلهای سوی
اندرین دور ای خلیفهٔ حق توی
سر ببر این چار مرغ زنده را
سر مدی کن خلق ناپاینده را
بط و طاوسست و زاغست و خروس
این مثال چار خلق اندر نفوس
بط حرصست و خروس آن شهوتست
جاه چون طاوس و زاغ امنیتست
…….
پارسال
در تاریخ 1402/05/04 منتشر شده
است.
434
بـار بازدید شده