شعر زیبا و عرفانی خیاطه جمال قدم ، سوزنی دارم کز آن ثوب بهاء می دوختم

Payam-ï Badí
Payam-ï Badí
23.2 هزار بار بازدید - 6 سال پیش - شعر زیبا و عرفانی خیاطه
شعر زیبا و عرفانی خیاطه جمال قدم از معصومهِ خانم: سوزنی دارم کز آن ثوب بهاء
می دوختم،،،،، معصومه خانم مدتی در مجاورت قصر بهجی ساکن و خدمات مخصوصه بیت مبارک من جمله خیاطی جامه های مبارک را به عهده داشت .از جمله اشعاری که سروده شعری است که بیانگر احساسات لطیف و رقیق درونی بخاطر انجام خدمتی است که به ایشان محول شده بود .سراینده واقعی این شعر که در "تذکره شعرای قرن اول بهایی" جلد دوم تالیف جناب نعمت الله ذکائی بیضایی زیر عنوان "خیاطه" به چاپ رسیده تا کنون ناشناخته مانده بود .در کتابچه ای به خط جناب حاجی محمد طاهر مالمیری که نزد فامیل جلیلشان محفوظ مانده تعدادی از اشعار معصومه خانم و از جمله این شعر درج است که در تعیین هویت سراینده آن تردیدی باقی نمی گذارد و آن شعر این است :
*****************************************************************
سوزنی دارم کز آن ثوب بهاء می دوختم
جامه محبوب و تن پوش خدا می دوختم
می بریدم اطلس افلاک را برقامتش
چون تامل رفت دیدم نارسا می دوختم
از گل باغ جنان وز تار لطف قدسیان
جامه بر اندام غیب لایری می دوختم
پرتو خورشید خاور را بجای خط زر
برردای انور مولی الوری می دوختم
کهکشان آسمان جذب را زنجیر وار
بر میان آن ملیک ذوالعطاء می دوختم
جوهر جان زلیخای بقا را از وفا
بر قمیص یوسف مصر لقا می دوختم
یاد ایامی که مژگان غلامان بهشت
بهر اغصان بهاء بر حله ها می دوختم
یاد ایامی که بس با رشته گیسوی حور
ثوب آن خلاق فردوس علاء می دوختم
یاد ایامی که بس پیوسته با خیط نگاه
چشم را بر طاق ابروی بهاء می دوختم
یاد ایامی که من با سوزن مجذوب جان
دست و دل بر دامن آن دلربا می دوختم
قرص ماه و مشتری را همچو مروارید لعل
بر گریبان شهنشاه بقا می دوختم
گر نمی آوردم آن ذیل مقدس را به دست
من نمی دانم دل خود بر کجا می دوختم
6 سال پیش در تاریخ 1397/11/01 منتشر شده است.
23,269 بـار بازدید شده
... بیشتر