داستان رابعه وبکتاش|داستان رابعه بلخی اولین غزلسرای فارسی گوی

رادیو حکایت
رادیو حکایت
815 بار بازدید - 3 سال پیش - #داستان_رابعه_بلخی_اولین_غزلسرای_فارسی_گوی#داستان-رابعه_و_بکتاش در این ویدئو به
#داستان_رابعه_بلخی_اولین_غزلسرای_فارسی_گوی#داستان-رابعه_و_بکتاش در این ویدئو به داستلن رابعه بلخی اولین غزلسرای فارسی گوی و داستان رابعه و بکتاش می پردازیم رابعه دختر کعب قزداری نخستین شاعر زن پارسی گوی عطار نیشابوری رابعه و رودکی زندگی رابعه زین العرب رابعه در میدان نبرد عرفان رابعه نخستین زن شاعر در تاریخ ادبیات خراسان بزرگ بکتاش نامه حارث رضاقلی‌خان هدایت، داستان رابعه را تحت عنوان بکتاش نامه در کتاب منظوم گلستان ارم خویش در دوهزار و ششصد و اندی بیت به نظم درآورده. مبنای داستانی که رضاقلی‌خان نقل می‌کند، همان شعر عطار است که تصرفاتی در داستان کرده و قصه پردازی نموده‌است و بخش‌هایی از ذوق خویش بدان افزوده. وی در مجمع الفصحاء دربارهٔ رابعه بلخی چنین می‌گوید: رابعهٔ مذکوره، در حسن جمال و فضل و کمال و معرفت و حال، وحیدهٔ روزگار و فریدهٔ هر ادوار، صاحب عشق حقیقی و مجازی و فارِسِ میدان تازی و فارسی بوده‌است. احوالش در نفحات الانس مولانا جامی در ضمن نسوان عارفان مسطور است و در یکی از مثنویات شیخ عطار، جمعی از حالاتش نظما مذکور. اورا میلی به بکتاش غلامی از غلامان برادر مفرد به هم رسیده و انجامش به عشق حقیقی کشیده، بالاخره به بدگمانی، برادر او را کشته و حکایت اورا فقیر نظم کرده و نام آن را گلستان ارم نهاده، معاصر آل‌سامان و رودکی بوده و اشعار نیکو می‌فرموده از رابعه جز هفت (به روایتی یازده) غزل و قطعه در دست نیست. ظاهراً تمامی اشعار وی بدست برادرش حارث معدوم گردیده و الباقی در گذر زمان از بین رفته‌است. اما قلیل اشعار بازمانده از وی بیانگر ذوق سرشار وی و تسلط او بر سرایش شعر است. رابعه را مادر شعر پارسی خوانده‌اند. او بحور و اوزانی را وارد شعر پارسی نموده که تا پیش از آن کسی در آن اوزان شعر نمی‌سروده‌است. به عنوان مثال شمس قیس رازی در کتاب المعجم فی معاییر اشعار العجم عقیده دارد که دختر کعب در بیت زیر بحری بر بحور پارسی افزوده‌است (بحر مسدّس مخنّق): ترک از درم درآمد، خندانک آن خوبروی چابک، مهمانک همچنین از اوست: مرا بعشق همی متهم کنی به حیل چه حجت آری پیش خدای عزوجل به عشقت اندر عاصی همی نیارم شد بذنبم اندر طاغی همی شوی بمثل نعیم بی تو نخواهم جحیم با تو رواست که بی تو شکّر زهر است و با تو زهر عسل بروی نیکو تکیه مکن که تا یکچند به سنبل اندر پنهان کنند نجم زحل هرآینه نه دروغ است آنچه گفت حکیم فمن تکبر یوماً فبعد عز ذل هم از اوست: دعوت من بر تو آن شد کایزدت عاشق کناد بر یکی سنگین‌دل نامهربان چون خویشتن تا بدانی درد عشق و داغ هجر و غم کشی چون بهجر اندر بپیچی پس بدانی قدر من و این غزل نیز بدو منسوب شده‌است: سه داستان شنیدنی از تاریخ https://www.seevid.ir/fa/w/CC-W9S4UT6s داستان رابعه اولین زن غزلسرایی که به جرم عشق رگش رازدند https://www.seevid.ir/fa/w/uwxwPU2Kj70 داستان زندگی حضرت سلیمان و ملکه سبا
3 سال پیش در تاریخ 1400/11/17 منتشر شده است.
815 بـار بازدید شده
... بیشتر