زنده به عشق سرکشم بینی جان چرا کشم: غزلیات/ مولانا/شعر فارسی/اشعار/ادبیات فارسی/لیدی راوی

LadyRavy
LadyRavy
1.4 هزار بار بازدید - 11 ماه پیش - زنده به عشق سرکشم بینی
زنده به عشق سرکشم بینی جان چرا کشم: غزلیات/ مولانا/شعر فارسی/اشعار/ادبیات فارسی/لیدی راوی
مولانا « دیوان شمس » غزلیات
غزل شماره ۵۰
ای بگرفته از وفا گوشه کران چرا چرا
بر من خسته کرده‌ای روی گران چرا چرا
بر دل من که جای تست کارگه وفای تست
هر نفسی همی‌زنی زخم سنان چرا چرا
گوهر نو به گوهری برد سبق ز مشتری
جان و جهان همی‌بری جان و جهان چرا چرا
چشمه خضر و کوثری ز آب حیات خوشتری
ز آتش هجر تو منم خشک دهان چرا چرا
مهر تو جان نهان بود مهر تو بی‌نشان بود
در دل من ز بهر تو نقش و نشان چرا چرا
گفت که جان جان منم دیدن جان طمع مکن
ای بنموده روی تو صورت جان چرا چرا
ای تو به نور مستقل وی ز تو اختران خجل
بس دودلی میان دل ز ابر گمان چرا چرا












مولانا « دیوان شمس » غزلیات
غزل شماره ۵۱
گر تو ملولی ای پدر جانب یار من بیا
تا که بهار جان‌ها تازه کند دل تو را
بوی سلام یار من لخلخه بهار من
باغ و گل و ثمار من آرد سوی جان صبا
مستی و طرفه مستیی هستی و طرفه هستیی
ملک و درازدستیی نعره زنان که الصلا
پای بکوب و دست زن دست در آن دو شست زن
پیش دو نرگس خوشش کشته نگر دل مرا
زنده به عشق سرکشم بینی جان چرا کشم
پهلوی یار خود خوشم یاوه چرا روم چرا
جان چو سوی وطن رود آب به جوی من رود
تا سوی گولخن رود طبع خسیس ژاژخا
دیدن خسرو زمن شعشعه عقار من
سخت خوش است این وطن می‌نروم از این سرا
جان طرب پرست ما عقل خراب مست ما
ساغر جان به دست ما سخت خوش است ای خدا
هوش برفت گو برو جایزه گو بشو گرو
روز شدست گو بشو بی‌شب و روز تو بیا
مست رود نگار من در بر و در کنار من
هیچ مگو که یار من باکرمست و باوفا
آمد جان جان من کوری دشمنان من
رونق گلستان من زینت روضه رضا







مولانا « دیوان شمس  » غزلیات
غزل شماره ۵۲
چون همه عشق روی تست جمله رضای نفس ما
کفر شدست لاجرم ترک هوای نفس ما
چونک به عشق زنده شد قصد غزاش چون کنم ؟
غمزه خونی تو شد حج و غزای نفس ما
نیست ز نفس ما مگر نقش و نشان سایه‌ای
چون به خم دو زلف تست مسکن و جای نفس ما
عشق فروخت آتشی کآب حیات از او خجل
پرس که از برای که آن ز برای نفس ما
هژده هزار عالم عیش و مراد عرضه شد
جز به جمال تو نبود جوشش و رای نفس ما
دوزخ جای کافران جنت جای مؤمنان
عشق برای عاشقان محو سزای نفس ما
اصل حقیقت وفا سر خلاصه رضا
خواجه روح شمس دین بود صفای نفس ما
در عوض عبیر جان در بدن هزار سنگ
از تبریز خاک را کحل ضیای نفس ما


#شعرفارسی #مولانا #اشعار
#شعر
#ادبیات_فارسی
#لیدی  راوی
#poetry
#sadpoetry
#poetrylover
#خوانش
#خوانش_کتاب
#شعرخوانی
#آموزش_شعر
11 ماه پیش در تاریخ 1402/08/02 منتشر شده است.
1,463 بـار بازدید شده
... بیشتر