El camino del amor - un poema místico de Sa'di de Shiraz
369 بار بازدید -
7 ماه پیش
-
El camino del amor -
El camino del amor - Un poema de Sa'dí Shirazí -,
poeta y místico sufí del El idioma original del poema: persa
Traducción:
Reza Fattahi, autor de Los dos mundos
Puedes conectarte conmigo en diferentes plataformas: https://linktr.ee/rezafattahi
También puedes consultar los blogs y libros en mi sitio web:: https://thetwoworlds.org
Tus "likes” y suscripción marcarían la diferencia.
***
'Bring Me The Sky' by Scott Buckley - released under CC-BY 4.0. www.scottbuckley.com.au
***
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات »
غزل شمارهٔ ۲۴
وقتی دل سودایی میرفت به بستانها
بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحانها
گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل
با یاد تو افتادم از یاد برفت آنها
ای مهر تو در دلها وی مهر تو بر لبها
وی شور تو در سرها وی سر تو در جانها
تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پیمانها
تا خار غم عشقت آویخته در دامن
کوته نظری باشد رفتن به گلستانها
آن را که چنین دردی از پای دراندازد
باید که فروشوید دست از همه درمانها
گر در طلبت رنجی ما را برسد شاید
چون عشق حرم باشد سهل است بیابانها
هر تیر که در کیش است گر بر دل ریش آید
ما نیز یکی باشیم از جمله قربانها
هر کاو نظری دارد با یار کمان ابرو
باید که سپر باشد پیش همه پیکانها
گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش
میگویم و بعد از من گویند به دورانها
***
poeta y místico sufí del El idioma original del poema: persa
Traducción:
Reza Fattahi, autor de Los dos mundos
Puedes conectarte conmigo en diferentes plataformas: https://linktr.ee/rezafattahi
También puedes consultar los blogs y libros en mi sitio web:: https://thetwoworlds.org
Tus "likes” y suscripción marcarían la diferencia.
***
'Bring Me The Sky' by Scott Buckley - released under CC-BY 4.0. www.scottbuckley.com.au
***
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات »
غزل شمارهٔ ۲۴
وقتی دل سودایی میرفت به بستانها
بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحانها
گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل
با یاد تو افتادم از یاد برفت آنها
ای مهر تو در دلها وی مهر تو بر لبها
وی شور تو در سرها وی سر تو در جانها
تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پیمانها
تا خار غم عشقت آویخته در دامن
کوته نظری باشد رفتن به گلستانها
آن را که چنین دردی از پای دراندازد
باید که فروشوید دست از همه درمانها
گر در طلبت رنجی ما را برسد شاید
چون عشق حرم باشد سهل است بیابانها
هر تیر که در کیش است گر بر دل ریش آید
ما نیز یکی باشیم از جمله قربانها
هر کاو نظری دارد با یار کمان ابرو
باید که سپر باشد پیش همه پیکانها
گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش
میگویم و بعد از من گویند به دورانها
***
7 ماه پیش
در تاریخ 1402/09/24 منتشر شده
است.
369
بـار بازدید شده