سریال گودال قسمت ۱۸۹

نیما افشارنادری
نیما افشارنادری
3.9 هزار بار بازدید - 4 سال پیش - سریال گودال قسمت 189 دوبله
سریال گودال قسمت 189 دوبله فارسی آدرس کانال مشکی ترکی https://www.seevid.ir/fa/result?ytch=UCmu9... لینک کانال تلگرامی مشکی: https://t.me/meshkimedia داستان قسمت آخر سریال روزگارانی در چوکوروا، فصل اول. ییلماز با چه کسی ازدواج می‌کند؟ زلیخا می‌میرد؟ https://youtu.be/UhgoFtXMExk داستان قسمت آخر سریال زن، فصل سوم. بهار و عارف عروسی می‌کنند؟ عاقبت شیرین چه می‌شود؟ https://youtu.be/PABScOevTfU داستان قسمت آخر سریال تردید، فصل دوم. چه بلایی سر ریحان می‌آید؟ راز بزرگ عزیزه چیست؟ پدر میران کیست؟ https://youtu.be/canJbyG5KkQ داستان قسمت آخر سریال گودال، فصل دوم. یاماچ ادریس را می‌کشد یا ادریس یاماچ را؟ رئیس بعدی گودال کیست؟ https://youtu.be/aUroFMuLtdQ وارتلو همراه متین و کمال به در خانه سدات میروند. وارتلو به ان دو میسپارد که وارد مجلس عزا بشوند و بدون اینکه کسی متوجه بشود نجات را برای او بیاورند. متین و کمال نمی دانند چگونه باید این کار را میان آن همه آدم انجام بدهند اما به هر طریق نجات را پیش وارتلو می برند. وارتلو هم از نجات می خواهد که زودتر محل سنگ های ارزشمند را به او نشان بدهد. سلیم به یاماچ می گوید که از قرار معلوم بایکال هنوز زنده است چون وارتلو قبر او را تازگی ها کنده و جنازه ای پیدا نکرده است. یاماچ هم به سمت نمایشگاه ماشین بایکال می راند. او بدون ترسی همه نگهبان ها را تار و مار می کند و وقتی به دفتر بایکال می رسد، می بیند که همراه رمزی فرار کرده است. لحظه ی آخر، یاماچ قیافه ی بایکال را می بیند و می فهمد که او همان بایکالی که آنها می شناخته اند نیست و کسی را به جای او گذاشته اند. درن بعد از مرگ سنا چند روزی در خانه کوچوالی ها مهمان بوده. او بعد از تشکر از سلطان و بقیه به محله می رود. همان موقع یاماچ و سلیم او را می بینند و یاماچ به سمت او رفته و در آغوشش می گیرد. درن ویدیویی از سنا را که قبل از مرگش برای سورپرایز تولد یاماچ آماده کرده بوده را نشان یاماچ می دهد. یاماچ با دیدن ویدیو گریه می کند و اشک می ریزد. رمزی به دستور مرد انگشتر سیاه، بایکال قلابی را به جای دوری می برد تا او را بکشد و به دروغ می گوید که او را می خواهد به جای امنی ببرد. بایکال قلابی متوجه این موضوع می شود و وقتی رمزی از ماشین پیاده می شود، پشت فرمان می نشیند و فرار می کند. نجات، وارتلو و کمال و متین را به سمت انبار می برد و رمز قفل آن را اشتباهی می زند که باعث می شود آژِیر به صدا در بیاید. ناگهان تعداد زیادی از نگهبان های انبار بیرون می ریزند و با اسلحه به ان سه نفر حمله می کنند. اما خیال وارتلو راحت است چون قبل از آمدن به انجا به جلاسون پیام داده بود که به همراه تعداد زیادی از جوانان محله به آنجا بیایند و جوانان هن سر موقع به محل مورد نظر می رسند و افراد دشمن را نابود می کنند. نجات ناچار می شود این بار قفل را باز کند و وارتلو به سنگ هایشان دست پیدا می کند. تمساح تا شب منتظر یاماچ مانده اما او نیامده و این کار او تمساح را عصبانی می کند. یاماچ و سلیم به قهوه خانه پیش ادریس و عمو و جومالی می روند. همان موقع وارتلو هم از راه می رسد و سنگ ها را مقابل ادریس می گذارد. ادریس خوشحال می شود که این مشکلشان حل شده.
4 سال پیش در تاریخ 1399/08/26 منتشر شده است.
3,938 بـار بازدید شده
... بیشتر