سریال عشق از نو قسمت ۹۱

نیما افشارنادری
نیما افشارنادری
1.7 هزار بار بازدید - 3 سال پیش - سریال عشق از نو قسمت
سریال عشق از نو قسمت 91 دوبله فارسی آدرس کانال مشکی ترکیدو https://www.seevid.ir/fa/result?ytch=UC-Bs... داستان قسمت آخر سریال عشق از نو. بچه فاتح و زینب زنده می‌ماند؟ https://youtu.be/q3GItVplB94 داستان قسمت آخر سریال دکتر معجزه‌گر، فصل اول. نازلی و علی به هم نزدیک می‌شوند؟ عادل می‌رود؟ https://youtu.be/TXkOxCPDdOE یادگار تصور میکند که سلین باردار شده است و با ذوق، اصرار میکند که آنها باید به بیمارستان بروند. شوکت در کوچه ارتان را میبیند. ارتان می‌گوید که شب گذشته مشکلی برایش پیش آمد و نتوانست به خانه آنها برود و از طرفی شماره شوکت را نیز نداشته است تا اطلاع بدهد. شوکت شماره ارتان را میگیرد تا در مواقع ضروری با او تماس بگیرد. در خانه فهمی، گلسوم و مقدر و فهمی تصمیم میگیرند با هم برای تفریح بیرون بروند. مقدس از اینکه آنها به او چیزی نمی‌گویند حرصش میگیرد. مقدر و فهمی مشغول دیدن آلبومهای قدیمی و می شوند و با هم بگو و بخند میکنند. مقدس عصبی می شود و سعی دارد جلب توجه کند، اما کسی با او کاری ندارد. فاتح و زینب و شاهزیمت با هم به کافه می روند. شاهزیمت بابت عکسها عصبی است. زینب می‌گوید که حاضر است با او معامله ای بکند و در ازای اینکه شاهزیمت به نقش خودش پیش مقدس ادامه بدهد، زینب نیز تلاش میکند تا رابطه آیفر و حیدر را خراب کند تا آنها با هم نباشند. شاهزمیت با اکراه و به ناچار قبول میکند. سلین و اورهان و یادگار به بیمارستان می روند. سلین به یادگار خبر میدهد که باردار نیست.یادگار که حسابی ذوق زده بود، کمی دلگیر می شود. سلین و اورهان به او توضیح میدهند که آنها هنوز برنامه های زیادی دارند و قصد بچه دار شدن ندارند. یادگار آنها را درک میکند و دیگر چیزی نمی‌گوید. مریم در شرکت است که متوجه می شود یک گوشی داخل کیف اوست و کلیپی از واحد در گوشی است که او را تهدید می‌کند که از همه کارهایش باخبر است و سپس از او میخواهد که سر قرار بیاید. مریم به شدت عصبی شده و بیرول را صدا می زند و می‌گوید که همه دوربین ها را چک کنند تا بفهمند چه کسی گوشی را داخل کیف مریم گذاشته است . سپس سر قرار با واحد می رود. فاتح به خانه رفته و متوجه می شود که مقدس به مقدر حسادت میکند. او از این قضیه استفاده کرده و پیش مقدس می‌گوید که حس می‌کند فهمی به مقدر توجه میکند. او میخواهد سر مقدس را گرم کند تا دیگر به او کاری نداشته باشد. اگر مقدس به هم ریخته شده و افسرده می شود. مریم پیش واحد می رود. واحد به او می‌گوید که باید همه دارایی ها و شرکت را که متعلق به جاهد بوده به او پس بدهد وگرنه همه چیز مریم را از او خواهد گرفت. زینب و فاتح به کافه می روند. فاتح ماجرای حسادت مقدس را به او می‌گوید و آنها نقشه میکشند که مقدس و مقدر را با هم درگیر کنند. برای همین تصمیم میگیرند سگ مقدر را که خیلی دوستش دارد بدزدند. شب در خانه شوکت، شاهزیمت و فادیک عکسهای آیفر و حیدر را به آیفر نشان می‌دهند و از او توضیح میخواهند. آنها به آیفر می‌گویند که او حق ندارد چنین کاری بکند و اگر به گوش پدرشان برسد بد می شود. آیفر می‌گوید که او جوان است و آرزو دارد و پدرشان نیز خودش به او خیانت کرده است.
3 سال پیش در تاریخ 1400/02/09 منتشر شده است.
1,708 بـار بازدید شده
... بیشتر