حکایت بقال و طوطی | مثنوی معنوی مولانا - دفتر اول

مینوی خرد
مینوی خرد
976 بار بازدید - پارسال - شرح و تفسیر مرد بقال
شرح و تفسیر مرد بقال و طوطی و روغن ریختن طوطی در دکان بقالی طوطی زیبا و خوش نوائی داشت و با مشتریان نکته ها می گفت و آنان را به خود سرگرم می داشت و هر وقت که بقال از دکان بیرون می رفت ، طوطی مواظب دکانش می شد . روزی طوطی در دکان به پرواز درآمد و شیشه های روغن گل را بر زمین ریخت . بقال وقتی که به دکان بازگشت و دید که روغن ها روی زمین پخش شده خشمگین شد و چنان ضربتی بر سر طوطی نواخت که پرهای سرش فرو ریخت و تا چند روز از سخن گفتن و بانگ برآوردن خودداری کرد . این گذشت تا اینکه روزی جولقی از کنار دکان می گذشت ، همینکه چشم طوطی به او افتاد خیال کرد که طاسی آن مرد نیز سببی مانند طاسی او دارد . پس ناگهان طوطی به سخن آمد و از آن مرد پرسید تو مگر از شیشه روغن ریختی مردم از شنیدن این سخن و مقایسه طوطی به خنده افتادند زیرا که طوطی قیاس نابجا کرده بود و طاسی خود را با طاسی آن مرد یکی فرض کرده بود . مولانا در این داستان ضمن ایراد نکته های ظریف عرفانی ، قیاسهای ناروا و مقایسه های بیجائی را که معمولا میان مردم رواج دارد مورد نقد قرار داده است که مشروحا ضمن شرح ابیات بیان خواهد شد . جولقی دسته ای از قلندران بودند که به رسم این طایفه موی سر و صورت را می تراشیده و لباسی مویین و خشن از جنس جوال به تن می کردند که گاهی این لباس مرکب بوده از پاره ها و تکه ها به رنگهای مختلف که آن را دلق مرقع می گفته اند . بنابراین جولقی منسوب است به جولق به معنی جوال و آن خرقه ای بوده مویین و ضخیم .
پارسال در تاریخ 1402/03/01 منتشر شده است.
976 بـار بازدید شده
... بیشتر