تحلیل نمادها و مفاهیم پنهان سریال اسرارآمیز ۱۸۹۹
545 بار بازدید -
2 سال پیش
-
تحلیل نمادها و مفاهیم پنهان
تحلیل نمادها و مفاهیم پنهان فصل اول سریال اسرارآمیز ۱۸۹۹
⚠ خطر لو رفتن داستان
اگه سریال «دارک» رو دیدید و دوست داشتید، آب دستتونه زمین بذارید و به تماشای «۱۸۹۹» بنشینید. سریالی که با یک سری از بازیگرا و عوامل «دارک» اونو ساختن و فصل اولش در سال ۲۰۲۲ از نتفلیکس پخش شده. از اونجایی که این سریال آلمانی هم مثل «دارک» پیچیدگیهای زیادی داره که ممکنه تماشاگرا رو گیج کنه، در این ویدیو به مهم ترین نمادها و مفاهیم پنهان این سریال پرداختیم. در این ویدیو به تمثیلهای فلسفی، نمادهای تاریخی و نقطهنظر علمی که در پس اتفاقات فراواقعی سریال وجود داره نگاهی میندازیم.
خب بذارید از یکی از مفاهیم فلسفی شروع کنیم که در سریال چند بار بهش اشاره میشه: جهان مثل افلاطون.
فلسفهای که افلاطون در کتاب جمهور اونو شرح میده و میشه گفت «۱۸۹۹» سریالیه که سعی داره قرنها بعد از افلاطون، یک اثر تصویری از جهان مثل رو بازسازی کنه.
اما فلسفهی جهان مثل چی میگه؟
افلاطون جهانی رو تصور میکنه که در اون آدمها در یک غار اسیر هستن و پشتشون نور آتش بزرگی وجود داره که باعث میشه سایههاشون روی دیوارهای غار بیفته. این آدمها نمیتونن برگردن و پشت سرشون رو نگاه کنن و فقط سایههای خودشون که از نور ایجاد میشه رو روی دیوار میبینن. افلاطون درواقع منظورش از سایههایی که بازتاب پیدا میکنه تفکرات و نقاط دید مختلف آدمهاست. اون میگه که این آدمها که نمیتونن برگردن و نور و جهان واقعی رو ببینن فکر میکنن که سایههایی که از خودشون و بقیه میبینن واقعیه...تا وقتی که یکیشون برمیگرده و به منبع اصلی نور نگاه میکنه و متوجه میشه که سایهها واقعی نیستن و تنها انعکاسی از واقعیت هستن که امکان دیدنش رو نداشتن.
هنری سینگلتون پدر شخصیت اصلی سریال مورا، در صحنهای به نوهاش الیوت توضیح میده که مورا وقتی خیلی کوچیک بوده نوشتهای دربارهی تمثیل جهان مثل روی میزش پیدا میکنه و اونو میخونه و ذهنش حسابی درگیر جهان سایهها میشه. در واقع ایدهی جهان مثل هرگز از ذهن مورا بیرون نرفته و اون وقتی که یک دکتر مغز و اعصاب میشه همراه با همسرش که یک برنامهنویسه، یک جهان شبیهسازی شده مثل غار افلاطون میسازن تا در اونجا بتونن با واقعیت مرگ پسرشون مقابله کنن.
تا قبل از دو قسمت آخر این مسئله برای تماشاگر خیلی گیج کنندهست و سر درنمیاره که همهی این اتفاقها واقعی نیستن. وقتی که شخصیتها شروع میکنن که پاره کردن واقعیت و ناخدا پشت دکورهایی که انگار خاطرات شخصیتها هستن، برای اولین بار بدنهی کشتی رو میبینه، کم کم تماشاگر به واقعی بودن همهچی شک میکنه.
یک نکته مهمی که اینجا باید بهش اشاره کنیم اینه که همهی آدمهایی که در سال ۱۸۹۹ در کشتی هستن و میخوان از لندن به آمریکا برن، یک دلیل ویژه دارن که بابتش نمیتونن برگردن. در واقع شخصیتهای اصلی سریال که بعد از کشته شدن اکثریت مسافرها زنده میمونن، یه جورایی از گذشته خودشون فرار کردن و نقطهی مشترک همهشون اینه که اونا راه برگشتی ندارن.
البته نباید انتظار داشته باشید که در پایان فصل اول جواب همهی سوالاتتون رو بگیرید، چون این تازه شروع ماجراست و کارگردان تماشاگر رو با کلی سوال شبیه به شخصیت اصلیش در خلا، معلق نگه میداره.
هرچند در قسمتهای ابتدایی فکر میکنیم که با داستانی درباره واقعیت، واقعیت مجازی و حقیقت روبهرو هستیم، اما قسمت آخر چاشنی سفر در زمان که تم اصلی سریال «دارک» بود رو هم به ماجرا اضافه میکنه تا فصل دوم هیجانانگیز تری در پیش داشته باشیم.
اما دو نشانهی سمبولیک اصلی در فیلم وجود داره که بد نیست به اونها هم اشاره کنیم.
یکی شکل هرم که هم در خود سریال بارها بهش برمیخوریم و هم پوستر اصلی اثره. صحنهای که آب دریا بهشکل هرمی شکاف میخوره و کشتی به پایین سقوط میکنه. جایی که کلی کشتی شبیه به این که پروژههای قبلی شبیه سازی هستن اونجا بایگانی شدن. اینها مستقیما به داستان مثلث برمودا اشاره دارن.
نکتهی دوم، در داستان دو کشتی هستن که در سال ۱۸۹۹ یعنی درست در آستانهی قرنی که دو جنگ جهانی رو در خودش جا داده، دچار حوادث گوناگون میشن. ارجاعات مختلفی این فکر رو به تماشاگر تزریق میکنه که در واقع دو کشتی پرومتئوس و کربرو نماد دو جنگ جهانی هستن. حضور مسافرایی با ملیتهایی که در قرن بیستم همه درگیر جنگها بودن، از جمله عناصریه که این نمادپردازی جنگهای تاریخی رو قوت میبخشه.
نکته مهمی که باید بهش اشاره کنیم برادر موراست. برادر مورا که تنها چیزهای کمی ازش میشنویم، یکی از اصلیترین شخصیتهای فصلهای بعدی خواهد بود. کسی که نامه رو به مورا نوشته، به گفتهی پدرش آخرین کسیه که مورا باید نگران حالش باشه و اونطور که دنیل میگه، همون کسیه که از یهجایی به بعد کنترل جهان شبیهسازی شده رو به دست گرفته و از همونجا همهچیز عوض شده.
مورا وقتی بیدار میشه با مسیج برادرش روبهرو میشه. انگار که همهی این مدت اونها رو تحت نظر داشته و منتظر برگشتن مورا به جهان واقعیت بوده. احتمالا شخصیت منفی اصلی سریال، برادر موراست که کارگردان نگهش داشته برای فصلهای بعد و باید ببینیم رابطهی برادر با دنیل چیه. سرنوشت ناخدا که یکی از شخصیتهای جذابه سریاله و مورا هم کاملا به اون وابستگی عاطفی پیدا کرده، یکی دیگه از کنجکاویبرانگیز ترین چیزاییه که باید در فصل دوم دنبالش کنیم.
نظر شما درباره سریال چیه؟ به این نکات توجه کرده بودید؟ پیچیدگیهای داستان رو راحت هضم کردید؟ شما هم مثل ما منتظر فصل دوم سریال هستید؟
#سلام_سینما
#1899
#تحلیل_1899
⚠ خطر لو رفتن داستان
اگه سریال «دارک» رو دیدید و دوست داشتید، آب دستتونه زمین بذارید و به تماشای «۱۸۹۹» بنشینید. سریالی که با یک سری از بازیگرا و عوامل «دارک» اونو ساختن و فصل اولش در سال ۲۰۲۲ از نتفلیکس پخش شده. از اونجایی که این سریال آلمانی هم مثل «دارک» پیچیدگیهای زیادی داره که ممکنه تماشاگرا رو گیج کنه، در این ویدیو به مهم ترین نمادها و مفاهیم پنهان این سریال پرداختیم. در این ویدیو به تمثیلهای فلسفی، نمادهای تاریخی و نقطهنظر علمی که در پس اتفاقات فراواقعی سریال وجود داره نگاهی میندازیم.
خب بذارید از یکی از مفاهیم فلسفی شروع کنیم که در سریال چند بار بهش اشاره میشه: جهان مثل افلاطون.
فلسفهای که افلاطون در کتاب جمهور اونو شرح میده و میشه گفت «۱۸۹۹» سریالیه که سعی داره قرنها بعد از افلاطون، یک اثر تصویری از جهان مثل رو بازسازی کنه.
اما فلسفهی جهان مثل چی میگه؟
افلاطون جهانی رو تصور میکنه که در اون آدمها در یک غار اسیر هستن و پشتشون نور آتش بزرگی وجود داره که باعث میشه سایههاشون روی دیوارهای غار بیفته. این آدمها نمیتونن برگردن و پشت سرشون رو نگاه کنن و فقط سایههای خودشون که از نور ایجاد میشه رو روی دیوار میبینن. افلاطون درواقع منظورش از سایههایی که بازتاب پیدا میکنه تفکرات و نقاط دید مختلف آدمهاست. اون میگه که این آدمها که نمیتونن برگردن و نور و جهان واقعی رو ببینن فکر میکنن که سایههایی که از خودشون و بقیه میبینن واقعیه...تا وقتی که یکیشون برمیگرده و به منبع اصلی نور نگاه میکنه و متوجه میشه که سایهها واقعی نیستن و تنها انعکاسی از واقعیت هستن که امکان دیدنش رو نداشتن.
هنری سینگلتون پدر شخصیت اصلی سریال مورا، در صحنهای به نوهاش الیوت توضیح میده که مورا وقتی خیلی کوچیک بوده نوشتهای دربارهی تمثیل جهان مثل روی میزش پیدا میکنه و اونو میخونه و ذهنش حسابی درگیر جهان سایهها میشه. در واقع ایدهی جهان مثل هرگز از ذهن مورا بیرون نرفته و اون وقتی که یک دکتر مغز و اعصاب میشه همراه با همسرش که یک برنامهنویسه، یک جهان شبیهسازی شده مثل غار افلاطون میسازن تا در اونجا بتونن با واقعیت مرگ پسرشون مقابله کنن.
تا قبل از دو قسمت آخر این مسئله برای تماشاگر خیلی گیج کنندهست و سر درنمیاره که همهی این اتفاقها واقعی نیستن. وقتی که شخصیتها شروع میکنن که پاره کردن واقعیت و ناخدا پشت دکورهایی که انگار خاطرات شخصیتها هستن، برای اولین بار بدنهی کشتی رو میبینه، کم کم تماشاگر به واقعی بودن همهچی شک میکنه.
یک نکته مهمی که اینجا باید بهش اشاره کنیم اینه که همهی آدمهایی که در سال ۱۸۹۹ در کشتی هستن و میخوان از لندن به آمریکا برن، یک دلیل ویژه دارن که بابتش نمیتونن برگردن. در واقع شخصیتهای اصلی سریال که بعد از کشته شدن اکثریت مسافرها زنده میمونن، یه جورایی از گذشته خودشون فرار کردن و نقطهی مشترک همهشون اینه که اونا راه برگشتی ندارن.
البته نباید انتظار داشته باشید که در پایان فصل اول جواب همهی سوالاتتون رو بگیرید، چون این تازه شروع ماجراست و کارگردان تماشاگر رو با کلی سوال شبیه به شخصیت اصلیش در خلا، معلق نگه میداره.
هرچند در قسمتهای ابتدایی فکر میکنیم که با داستانی درباره واقعیت، واقعیت مجازی و حقیقت روبهرو هستیم، اما قسمت آخر چاشنی سفر در زمان که تم اصلی سریال «دارک» بود رو هم به ماجرا اضافه میکنه تا فصل دوم هیجانانگیز تری در پیش داشته باشیم.
اما دو نشانهی سمبولیک اصلی در فیلم وجود داره که بد نیست به اونها هم اشاره کنیم.
یکی شکل هرم که هم در خود سریال بارها بهش برمیخوریم و هم پوستر اصلی اثره. صحنهای که آب دریا بهشکل هرمی شکاف میخوره و کشتی به پایین سقوط میکنه. جایی که کلی کشتی شبیه به این که پروژههای قبلی شبیه سازی هستن اونجا بایگانی شدن. اینها مستقیما به داستان مثلث برمودا اشاره دارن.
نکتهی دوم، در داستان دو کشتی هستن که در سال ۱۸۹۹ یعنی درست در آستانهی قرنی که دو جنگ جهانی رو در خودش جا داده، دچار حوادث گوناگون میشن. ارجاعات مختلفی این فکر رو به تماشاگر تزریق میکنه که در واقع دو کشتی پرومتئوس و کربرو نماد دو جنگ جهانی هستن. حضور مسافرایی با ملیتهایی که در قرن بیستم همه درگیر جنگها بودن، از جمله عناصریه که این نمادپردازی جنگهای تاریخی رو قوت میبخشه.
نکته مهمی که باید بهش اشاره کنیم برادر موراست. برادر مورا که تنها چیزهای کمی ازش میشنویم، یکی از اصلیترین شخصیتهای فصلهای بعدی خواهد بود. کسی که نامه رو به مورا نوشته، به گفتهی پدرش آخرین کسیه که مورا باید نگران حالش باشه و اونطور که دنیل میگه، همون کسیه که از یهجایی به بعد کنترل جهان شبیهسازی شده رو به دست گرفته و از همونجا همهچیز عوض شده.
مورا وقتی بیدار میشه با مسیج برادرش روبهرو میشه. انگار که همهی این مدت اونها رو تحت نظر داشته و منتظر برگشتن مورا به جهان واقعیت بوده. احتمالا شخصیت منفی اصلی سریال، برادر موراست که کارگردان نگهش داشته برای فصلهای بعد و باید ببینیم رابطهی برادر با دنیل چیه. سرنوشت ناخدا که یکی از شخصیتهای جذابه سریاله و مورا هم کاملا به اون وابستگی عاطفی پیدا کرده، یکی دیگه از کنجکاویبرانگیز ترین چیزاییه که باید در فصل دوم دنبالش کنیم.
نظر شما درباره سریال چیه؟ به این نکات توجه کرده بودید؟ پیچیدگیهای داستان رو راحت هضم کردید؟ شما هم مثل ما منتظر فصل دوم سریال هستید؟
#سلام_سینما
#1899
#تحلیل_1899
2 سال پیش
در تاریخ 1401/09/23 منتشر شده
است.
545
بـار بازدید شده