خطاهای شناختی | پاریدولیا و آپوفینیا

Brian Wiki
Brian Wiki
629 بار بازدید - پارسال - در این قسمت، به بررسی
در این قسمت، به بررسی چندین مفهوم و شخصیت مهم در حوزه‌های روانشناسی، احتمال و تاریخ می‌پردازیم. این مفاهیم شامل آپوفنیا، پریدولیا، سوگیری تاییدی، و مغالطه قمارباز هستند که هر کدام به نوعی تمایل انسان به درک الگوها و تفسیر اطلاعات به نفع باورهای پیشین را توضیح می‌دهند. همچنین به وقایعی مانند قانون لیتلوود و داستان والتر سامرفورد، که چندین بار مورد اصابت صاعقه قرار گرفت، نیز می‌پردازیم.

آپوفنیا
آپوفنیا تمایل انسان به درک الگوهای معنادار در داده‌های تصادفی است. این اصطلاح در سال ۱۹۵۸ توسط عصب‌شناس آلمانی کلاوس کنراد ابداع شد که در ابتدا آن را برای توصیف روان‌پریشی حاد بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی استفاده کرد. آپوفنیا می‌تواند به اشکال مختلفی ظاهر شود، مانند دیدن چهره‌ها در اشیای بی‌جان، تفسیر توالی‌های تصادفی اعداد به عنوان معنادار، یا باور به اینکه رویدادهای غیرمرتبط به هم متصل هستند.

این پدیده از میل ذاتی مغز برای یافتن نظم و پیش‌بینی‌پذیری در جهان نشأت می‌گیرد. از نظر تکاملی، این ویژگی ممکن است مزایای بقای انسان‌های اولیه را فراهم کرده باشد، زیرا به آن‌ها کمک می‌کرد تا تهدیدها یا فرصت‌ها را به سرعت تشخیص دهند. با این حال، در دنیای مدرن، آپوفنیا می‌تواند منجر به باورهای نادرست و تقویت خرافات شود. به عنوان مثال، دیدن الگوها در حرکات بازار سهام می‌تواند به استراتژی‌های تجاری نادرست منجر شود، در حالی که نظریه‌های توطئه اغلب از تفسیر آپوفنیک رویدادهای تصادفی بوجود می‌آیند.

پریدولیا
پریدولیا نوع خاصی از آپوفنیا است که شامل درک الگوهای آشنا، به ویژه چهره‌ها، در محرک‌های تصادفی می‌شود. مثال‌های رایج شامل دیدن چهره‌ها در ابرها، مرد در ماه، یا چهره معروف در مریخ است. این تمایل شناختی به قدری قوی است که حتی می‌تواند در هنرهای انتزاعی یا اشیایی که کمترین شباهت به ویژگی‌های انسانی دارند نیز رخ دهد.

تمایل مغز به پریدولیا از توانایی‌های تشخیص چهره‌های پیچیده آن نشأت می‌گیرد. انسان‌ها موجودات اجتماعی هستند و تشخیص سریع چهره‌ها برای ارتباط بین فردی و ایمنی ضروری است. مطالعات نشان داده‌اند که پریدولیا همان مسیرهای عصبی تشخیص چهره واقعی را فعال می‌کند که نشان‌دهنده ترجیح مغز برای تشخیص چهره‌ها است

در حالی که پریدولیا معمولاً بی‌ضرر است، گاهی اوقات می‌تواند پیامدهای مهمی داشته باشد. به عنوان مثال، تصاویری که به نظر می‌رسد چهره‌های مذهبی یا نمادهایی را نشان می‌دهند می‌توانند واکنش‌های احساسی قوی و حتی جنبش‌های اجتماعی ایجاد کنند. علاوه بر این، پریدولیا می‌تواند بر مشاهدات علمی تأثیر بگذارد، مانند شناسایی نادرست کانال‌ها در مریخ در قرن نوزدهم

سوگیری تاییدی
سوگیری تاییدی تمایل به جستجو، تفسیر و به خاطر سپردن اطلاعات به گونه‌ای است که باورها یا فرضیه‌های موجود فرد را تأیید کند. این سوگیری شناختی بر نحوه جمع‌آوری شواهد و تصمیم‌گیری تأثیر می‌گذارد و اغلب منجر به تقویت باورهای نادرست می‌شود

عوامل متعددی به سوگیری تاییدی کمک می‌کنند، از جمله تمایل طبیعی به اجتناب از ناهماهنگی شناختی - ناراحتی‌ای که هنگام داشتن باورهای متناقض تجربه می‌شود. علاوه بر این، تأثیرات اجتماعی و احساسی، مانند نیاز به انسجام گروهی یا نیاز به عزت نفس، می‌توانند این سوگیری را تشدید کنند

سوگیری تاییدی می‌تواند پیامدهای گسترده‌ای داشته باشد، از تداوم کلیشه‌ها و تعصبات تا تضعیف تحقیقات علمی و تفکر انتقادی. در زندگی روزمره، این سوگیری می‌تواند به اشکال مختلف ظاهر شود، مانند خواندن انتخابی منابع خبری که با دیدگاه‌های سیاسی فرد همسو هستند یا تفسیر موقعیت‌های مبهم به گونه‌ای که انتظارات فرد را تأیید می‌کنند.

مبارزه با سوگیری تاییدی نیازمند تلاش آگاهانه و استراتژی‌هایی مانند جستجوی دیدگاه‌های مخالف، مشارکت در خود‌انعکاسی انتقادی و اتخاذ رویکرد علمی برای ارزیابی شواهد است.

مغالطه قمارباز
مغالطه قمارباز، که به آن مغالطه مونت‌کارلو نیز می‌گویند، باور نادرستی است که اگر یک رویداد خاص بیش از حد معمول در گذشته رخ دهد، احتمال وقوع آن در آینده کمتر است یا بالعکس. این مغالطه اغلب در موقعیت‌های شامل توالی‌های تصادفی، مانند پرتاب سکه یا چرخش رولت، ظاهر می‌شود.

یک مثال کلاسیک از مغالطه قمارباز در یک بازی رولت در سال ۱۹۱۳ در کازینوی مونت‌کارلو رخ داد که توپ ۲۶ بار متوالی روی سیاه فرود آمد. بسیاری از قماربازان، باور داشتند که قرمز "در راه" است، مقادیر زیادی پول را باختند. در واقع، هر چرخش چرخ رولت مستقل است و نتایج گذشته بر آینده تأثیری ندارد.

مغالطه قمارباز یک سوء تفاهم در مورد استقلال آماری و احتمال را برجسته می‌کند. این می‌تواند منجر به تصمیم‌گیری‌های ضعیف در قمار، سرمایه‌گذاری و سایر زمینه‌هایی شود که در آن‌ها تصادف نقش مهمی دارد. درک و اجتناب از این مغالطه شامل شناخت این است که هر رویداد مستقل است و احتمال حافظه ندارد.

پرسی دیاکونیس
پرسی دیاکونیس یک ریاضیدان و آمارشناس آمریکایی است که به دلیل کارهایش در نظریه احتمال، آمار و مطالعه فرآیندهای تصادفی شناخته شده است. دیاکونیس که در سال ۱۹۴۵ متولد شد، سهم‌های بزرگی در درک تصادف و پایه‌های ریاضی احتمال داشته است.

یکی از مشهورترین کارهای او شامل مطالعه بر زدن کارت‌ها است. دیاکونیس به همراه همکارش دیو بایر، نشان داد که حدود هفت بار بر زدن کارت‌ها برای کاملاً تصادفی کردن یک دسته کارت لازم است. این پژوهش پیامدهای عملی برای قمار و بازی‌های کارتی دارد و تضمین می‌کند که بازی‌ها منصفانه و غیرقابل پیش‌بینی هستند.

دیاکونیس همچنین به بررسی پایه‌های ریاضی دیگر پدیده‌های به ظاهر تصادفی مانند پرتاب سکه و ریختن تاس پرداخته است. کارهای او اغلب با جادو و توهم همپوشانی دارد و بازتابی از پس‌زمینه او به عنوان یک جادوگر حرفه‌ای است. با پر کردن شکاف بین ریاضیات و جادو، دیاکونیس پیچیدگی و ساختار شگفت‌انگیز زیر پدیده‌های تصادفی را روشن کرده است.
پارسال در تاریخ 1402/06/12 منتشر شده است.
629 بـار بازدید شده
... بیشتر