شعر حبیب الله بهشتی در وصف وطن
12 هزار بار بازدید -
4 سال پیش
-
شعر و دکلمه حبیب الله
شعر و دکلمه حبیب الله بهشتی
#heratplus
#herat
#plus
#herati
#Dance
#هراتی
#آهنگ
حبیب بهشتی
ما همیشه ملتی در خاک و خون بنشسته ایم
گر چه از جنگ و نفاق و دشمنی ها خسته ایم
این جهان یک لحظه حتا بر مرام ما نشد
زندگی ناجوان روزی به کام ما نشد
سالها با خویش درگیریم و از هم می کشیم
با غرور کاذبی از نسل آدم می کشیم
این طرف هم نعره الله اکبر میدهند
آنطرف هم نام او را دائمن سر میدهند
اینطرف بر رفتگان مهر شهادت می زنند
آنطرف هم حرف حور و حرف جنت میزنند
ما مسلمانیم و اهل دین اسلام بزرگ
مغز مان خالی خالی پنجه هامان همچو گرگ
میدریم و می کشیم و صد جنایت میکنیم
کار هایی بدتر از عصر جهالت میکنیم
خائنان را می شناسیم و به دوری میزنیم
خوب میبینیم و خود را هی به کوری میزنیم
مثل یک کودک همیشه باز گوشی میکنیم
نام میهن بر لب و میهن فروشی میکنیم
ما خود مان را فدای لقمه ی نان کرده ایم
سرزمین مادری را سخت ویران کرده ایم
فارغ از درد و غم و تشویش فردای وطن
جیب ما لبریز باشد، گور بابای وطن
هر نماز ما تظاهر هر دعای ما دروغ
هر ادای ما تقلب وعده های ما دروغ
دزد میوه این زمان بر باغ رهبر میشود
جای کبک خوش خرامان زاغ رهبر میشود
گاه توتی را خیال سیب خوش بو میکنیم
گرگ وحشی را خیال بره آهو میکنیم
مثل فرزندان آدم هی برادر می کشیم
روز و شب با نعره الله و اکبر می کشیم
حق ما اینست آیا که اینچنین بیچاره ایم ؟
دائمن بی سرزمین و خسته و آواره ایم ؟
وای بر مایان اگر از خود نداریم رهبری
سر نوشت ما شود روشن بدست دیگری
وای بر ما کاینچنین بیچاره و تنها شدیم
چون یتیمی عاقبت آواره ی دنیا شدیم
شعر ما ، تاریخ ما لاف تمدن میدهد
تا به حالا حرف ما بوی تعفن میدهد
ما خود مان باعث بر بادی میهن شدیم
لحظه ای حتا پی آبادی میهن شدیم ؟
های مردم عاقبت رو به تباهی میرویم
در گمانم راه خود را اشتباهی میرویم
حبیب بهشتی
#heratplus
#herat
#plus
#herati
#Dance
#هراتی
#آهنگ
حبیب بهشتی
ما همیشه ملتی در خاک و خون بنشسته ایم
گر چه از جنگ و نفاق و دشمنی ها خسته ایم
این جهان یک لحظه حتا بر مرام ما نشد
زندگی ناجوان روزی به کام ما نشد
سالها با خویش درگیریم و از هم می کشیم
با غرور کاذبی از نسل آدم می کشیم
این طرف هم نعره الله اکبر میدهند
آنطرف هم نام او را دائمن سر میدهند
اینطرف بر رفتگان مهر شهادت می زنند
آنطرف هم حرف حور و حرف جنت میزنند
ما مسلمانیم و اهل دین اسلام بزرگ
مغز مان خالی خالی پنجه هامان همچو گرگ
میدریم و می کشیم و صد جنایت میکنیم
کار هایی بدتر از عصر جهالت میکنیم
خائنان را می شناسیم و به دوری میزنیم
خوب میبینیم و خود را هی به کوری میزنیم
مثل یک کودک همیشه باز گوشی میکنیم
نام میهن بر لب و میهن فروشی میکنیم
ما خود مان را فدای لقمه ی نان کرده ایم
سرزمین مادری را سخت ویران کرده ایم
فارغ از درد و غم و تشویش فردای وطن
جیب ما لبریز باشد، گور بابای وطن
هر نماز ما تظاهر هر دعای ما دروغ
هر ادای ما تقلب وعده های ما دروغ
دزد میوه این زمان بر باغ رهبر میشود
جای کبک خوش خرامان زاغ رهبر میشود
گاه توتی را خیال سیب خوش بو میکنیم
گرگ وحشی را خیال بره آهو میکنیم
مثل فرزندان آدم هی برادر می کشیم
روز و شب با نعره الله و اکبر می کشیم
حق ما اینست آیا که اینچنین بیچاره ایم ؟
دائمن بی سرزمین و خسته و آواره ایم ؟
وای بر مایان اگر از خود نداریم رهبری
سر نوشت ما شود روشن بدست دیگری
وای بر ما کاینچنین بیچاره و تنها شدیم
چون یتیمی عاقبت آواره ی دنیا شدیم
شعر ما ، تاریخ ما لاف تمدن میدهد
تا به حالا حرف ما بوی تعفن میدهد
ما خود مان باعث بر بادی میهن شدیم
لحظه ای حتا پی آبادی میهن شدیم ؟
های مردم عاقبت رو به تباهی میرویم
در گمانم راه خود را اشتباهی میرویم
حبیب بهشتی
4 سال پیش
در تاریخ 1399/05/31 منتشر شده
است.
12,028
بـار بازدید شده