به یاد رفتگان و نیک نامان: مهدی خالدی موسیقیدان، آهنگساز و نوازنده
361 بار بازدید -
6 ساعت پیش
-
■ یادی از دو هنرمند
■ یادی از دو هنرمند جدانشدنی ■
#نواب_صفا در کتاب #قصه_شمع مینویسد:
#مهدی_خالدی و #علی_زاهدی هنگام خدمت نظام وظیفه در نیروی هوایی باهم دوست شده بودند. زاهدی خوب و متین ضرب میگرفت صدایی پروسعت نداشت ولی گرم و شیرین میخواند و آهنگهای ضربی را بانمک اجرا میکرد. روزی از #روح_الله_خالقی پرسیدم: تفاوت ضرب زاهدی با دیگران نوازندگان ضرب چیست؟ پاسخ داد: ضرب زاهدی برای ارکستر مناسبتر از دیگران است. زاهدی چون فرد جاهطلبی بود و خود را مرد زیرکی میدانست، زمام اختیار خالدی را از همان ابتدا بدست گرفته و در واقع عقل او را دزدیده بود تا آنجا که آنها در یک خانه زندگی میکردند. در آن سالها خانهشان در کوچه ضلع شمالی میدان قزوین بود. خالدی به تازگی با دختر داییاش که بانویی بسیار متین و نجیب بود در همان خانه میزیست و دو اتاق دیگر در اختیار زاهدی و خانوادهاش بود و هنوز مجرد زندگی میکرد. زاهدی در ابتدا خیابان #لاله_زار بنگاه معاملات ملکی داشت. هرگاه بیکار بودیم صبحها پاتوق ما آنجا بود. از جمله دوست هنرمندم #لطف_الله_مجد که آن ایام عضو اداره کل دخانیات بود و دوست دیگری بنام عباس میرزا خاقانی که در اداره هواشناسیِ وزارت راه عضویت داشت و قبلاً با زاهدی شرکت داشتند غالباً سری به آنجا میزدند. مرحوم سرتیپ عبدالله اشرفی که موسیقیدان و از خانواده های اصیل و مردمان شریف روزگار بود و با نواختن #ویولن و #سه_تار نیز آشنایی داشت و در آن سالها ریاست پلیس راهآهن را عهدهدار بود، خالدی را در همان تشکیلات استخدام کرده بود. سرتیپ اشرفی به هنر خالدی علاقه وافر داشت و او را در کارش آزاد گذاشته بود. خالدی صبحها سری به قسمت دفتری امور راهآهن میزد و نزد زاهدی میآمد.
#پرویز_خطیبی مینویسد: خالدی و زاهدی از جوانی با هم رفیق بودند. خالدی کم حرف، آرام و خنده رو بود ولی زاهدی جدی، پرحرف و رُک. آنچه که خالدی نمی توانست بیان کند زاهدی با صراحت میگفت. آنها در رفاقت آنقدر یک زبان بودند که با دو خواهر از یک خانواده سرشناس اراکی ازدواج کردند. زاهدی بعدها قصد داشت به کمک همسرش هتلی بزرگ در دوراهی اراک و کرمانشاه بسازد که به دلیل بروز مشکلات و بدهیهای متعدد در نهایت خودکشی کرد. مردی که همیشه مظهر استقامت و پایداری بود به هتل هیلتون تهران رفت، اتاقی اجاره کرد و نامهای برای همسرش و خالدی نوشت و با یک تفنگ شکاری به زندگی اش خاتمه داد. در آن نامه، زاهدی همسر و فرزندانش را به خالدی سپرده بود و خالدی هم تا آخر عمرش از خانواده او سرپرستی کرد و هرگز صفا و صداقت زاهدی را از یاد نبرد.
6 ساعت پیش
در تاریخ 1403/07/08 منتشر شده
است.
361
بـار بازدید شده