داستان واقعی:نصف شب یه چیزکل..ت بین پام حس کردم ازل.ت صدای آه و...#داستان#پادکست#داستان_واقعی

کافه حکایت
کافه حکایت
118.8 هزار بار بازدید - 5 ماه پیش - نصف شب چیزی بین پام
نصف شب چیزی بین پام حس کردم فکرکردم شوهرم امابادیدن ....ازترس داشتم میمردم امااون دستشوبرد..ازلذت آه ونالم بلندشدو... #داستان_واقعی #پادکست_فارسی #داستان_های_صوتی #dastan




دوستان عزیزم لطفاازمن حمایت کنید❤️😍




لینک سابسکرایب من:👇💓


@kafehhekayat86


»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»


دراین چنل برای شماداستان های واقعی وسرگذشت افرادقرارداده میشه داستان هایی که تحربه افراددرزندگی هست کلی درس دراونهاست اگربه شنیدن داستان های واقعی علاقه کندهستیداین چنا مخصوص شماست 💓🌼


اگرمایل هستین که داستان زندگی شمادرچنل قرارداده بشه ازطریق ادرس ایمیل ویاایدی تلگرام بامادرارتباط باشید وداستانتون وبرای ما ارسال کنید 💌💞

ایمیل ما👇🏼

[email protected]


ایدی تلگرام👇🏼





داستان واقعی
داستان
داستان جالب
پادکست



#داستان
#داستان_واقعی
#داستان_های_صوتی
#پادکست
#پادکست_فارسی
5 ماه پیش در تاریخ 1402/12/04 منتشر شده است.
118,826 بـار بازدید شده
... بیشتر