پروین اعتصامی: گفتگوی پیرزنی با دوک خودش (اندوه فقر)
439 بار بازدید -
پارسال
-
به زبان ساده میگویم قصد
به زبان ساده میگویم قصد دارم برای زیباتر کردن زندگی شخصی تان
به روشی جذاب و بصورتی که کسل کننده نباشد کمک کنم (تماشا کن و لذت ببر و هم دانشی بر دانش های قبلیت اضافه کن)
----------------------------------------------------------------------------------------------
❌لطفا برای انگیزه بیشتر برای ساخت ویدیو کانال ما را سابسکرایب کنید ❌
@nanosher
---------------------------------------------------------------------------------------------
آموزش و توصیه هایی برای توسعه فردی به کمک داستان ها و مثال های انگیزشی
با دوک خویش، پیرزنی گفت وقت کار
کاوخ! ز پنبه ریشتنم موی شد سفید
از بس که بر تو خم شدم و چشم دوختم
کم نور گشت دیدهام و قامتم خمید
ابر آمد و گرفت سر کلبهٔ مرا
بر من گریست زار که فصل شتا رسید
جز من که دستم از همه چیز جهان تهیست
هر کس که بود، برگ زمستان خود خرید
بی زر، کسی بکس ندهد هیزم و زغال
این آرزوست گر نگری، آن یکی امید
بر بست هر پرنده در آشیان خویش
بگریخت هر خزنده و در گوشهای خزید
نور از کجا به روزن بیچارگان فتد
چون گشت آفتاب جهانتاب ناپدید
از رنج پاره دوختن و زحمت رفو
خونابهٔ دلم ز سر انگشتها چکید
یک جای وصله در همهٔ جامهام نماند
زین روی وصله کردم، از آن رو ز هم درید
دیروز خواستم چو بسوزن کنم نخی
لرزید بند دستم و چشمم دگر ندید
من بس گرسنه خفتم و شبها مشام من
بوی طعام خانهٔ همسایگان شنید
ز اندوه دیر گشتن اندود بام خویش
هر گه که ابر دیدم و باران، دلم طپید
پرویزنست سقف من، از بس شکستگی
در برف و گل چگونه تواند کس آرمید
هنگام صبح در عوض پرده، عنکبوت
بر بام و سقف ریختهام تارها تنید
در باغ دهر بهر تماشای غنچهای
بر پای من بهر قدمی خارها خلید
سیلابهای حادثه بسیار دیدهام
سیل سرشک زان سبب از دیدهام دوید
دولت چه شد که چهره ز درماندگان بتافت
اقبال از چه راه ز بیچارگان رمید
پروین، توانگران غم مسکین نمیخورند
بیهودهاش مکوب که سرد است این حدید
#حکایت
#پروین_اعتصامی
#نان_و_شعر
#انگیزشی
#حکایت_فارسی
#داستان_فارسی
#اعتصامی_پروین
به روشی جذاب و بصورتی که کسل کننده نباشد کمک کنم (تماشا کن و لذت ببر و هم دانشی بر دانش های قبلیت اضافه کن)
----------------------------------------------------------------------------------------------
❌لطفا برای انگیزه بیشتر برای ساخت ویدیو کانال ما را سابسکرایب کنید ❌
@nanosher
---------------------------------------------------------------------------------------------
آموزش و توصیه هایی برای توسعه فردی به کمک داستان ها و مثال های انگیزشی
با دوک خویش، پیرزنی گفت وقت کار
کاوخ! ز پنبه ریشتنم موی شد سفید
از بس که بر تو خم شدم و چشم دوختم
کم نور گشت دیدهام و قامتم خمید
ابر آمد و گرفت سر کلبهٔ مرا
بر من گریست زار که فصل شتا رسید
جز من که دستم از همه چیز جهان تهیست
هر کس که بود، برگ زمستان خود خرید
بی زر، کسی بکس ندهد هیزم و زغال
این آرزوست گر نگری، آن یکی امید
بر بست هر پرنده در آشیان خویش
بگریخت هر خزنده و در گوشهای خزید
نور از کجا به روزن بیچارگان فتد
چون گشت آفتاب جهانتاب ناپدید
از رنج پاره دوختن و زحمت رفو
خونابهٔ دلم ز سر انگشتها چکید
یک جای وصله در همهٔ جامهام نماند
زین روی وصله کردم، از آن رو ز هم درید
دیروز خواستم چو بسوزن کنم نخی
لرزید بند دستم و چشمم دگر ندید
من بس گرسنه خفتم و شبها مشام من
بوی طعام خانهٔ همسایگان شنید
ز اندوه دیر گشتن اندود بام خویش
هر گه که ابر دیدم و باران، دلم طپید
پرویزنست سقف من، از بس شکستگی
در برف و گل چگونه تواند کس آرمید
هنگام صبح در عوض پرده، عنکبوت
بر بام و سقف ریختهام تارها تنید
در باغ دهر بهر تماشای غنچهای
بر پای من بهر قدمی خارها خلید
سیلابهای حادثه بسیار دیدهام
سیل سرشک زان سبب از دیدهام دوید
دولت چه شد که چهره ز درماندگان بتافت
اقبال از چه راه ز بیچارگان رمید
پروین، توانگران غم مسکین نمیخورند
بیهودهاش مکوب که سرد است این حدید
#حکایت
#پروین_اعتصامی
#نان_و_شعر
#انگیزشی
#حکایت_فارسی
#داستان_فارسی
#اعتصامی_پروین
پارسال
در تاریخ 1402/02/19 منتشر شده
است.
439
بـار بازدید شده