وقتی بداهه خوانی صبا در نشست لایو با هیلاصدیقی همه را به وجد آورد

Hila sedighi official
Hila sedighi official
1.9 هزار بار بازدید - 4 سال پیش - دومین شب از برنامه های
دومین شب از برنامه های شب شعر انجمن نیستان با حضور شاعران بسیاری از تاجیکستان افغانستان و ایران برگزار شد. در بخشی از این برنامه صبا خواننده جوان به بداهه خوانی پرداخت و پس از آن یک اجرای مشترک با هیلا صدیقی برگزار کرد بداهه خوانی ابتدایی صبا از شعر معروف هوشنگ ابتهاج بود: درین سرای بی کسی، کسی به در نمی زند به دشتِ پُرملال ما پرنده پَر نمی زند یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کُند کسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمی زند نشسته ام در انتظارِ این غبارِ بی سوار دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند گذرگهی است پُر ستم که اندر او به غیر غم یک صلای آشنا به رهگذر نمی زند دل خراب من دگر خراب تر نمی شود که خنجر غمت از این خراب تر نمی زند! و اما اجرای مشترک هیلا صدیقی و صبا نیز بر روی شعر دختر ایران هیلا صدیقی اجرا شد درد دارد شبیه یک نوزاد ، مانده در گوشه ی خیابانی چندتا استخوان میانه ی زخم ، زخم های عمیق و پنهانی     درد دارد مدام میسوزد ، جایی از پیکرم که می دانی مثل قلبِ خلیجِ اجدادی ، روی جغرافیای ایرانی     بغضِ سرخورده ای شبیه خزر، مانده در ابتدای اشعارم چشم هایم شبیهِ شالیهاست ، فصل هایی که اشک میکارم     سینه هایم مقرِ پرتابِ تیرِ صد نعره از کمانِ گلوست مثل میعادگاهِ آرش و عشق ، روح البرز در صلابتِ اوست     جنگلی روی شانه هایم بود، سروها، راش ها، سپیداران آتش اینبار در گلستان شد ، بخلِ نمرودیِ زمین خواران     زخم هایی که هی فرو خوردم، سهمِ دریاچه ی نمک میشد بی غزل سالها لبم بسته ، شکل صحرای پر ترک میشد     دستهایم قرینِ یک خواهش ، رج به رج انتظار می بافد در دلم یک کویرِ بی باران ، رگ به رگ دشتِ لوت میسازد     زخم ها بر دوتارِ گیسویم ، می زند با غمِ خراسانی فرشِ تبریز میشوم بعد از ، چله ی ماهی و گلستانی     گونه هایم سپید و خشکیده، توی تحریم اشک میسوزد مثل دریاچه ی ارومیه ، وصله های حیات می دوزد     دست هایم اگرچه می لرزد ، نقش ها میزنم بر این دامان مست و براق و سبز می رقصند، رنگها در میانِ هورامان     قرن ها مانده ام که همپای ، بغض های سفالی ام باشم زیر و رو کن ، بزن ، ولی بگذار، تلِ خاکستریِ بم باشم     امپراطوریِ هخامنشم ، مانده در ابتذالِ وسطایی قرنِ پیوستنِ الف لام و اولِ واژه ی اوستایی     بارور می شود تنم از نو ، سوشیانتی درونِ من خفته ردِ هم خوابگیِ من با مرگ ، غسلِ هامون از تنم شسته     توی تب مثل کوره میسوزم ، توی شرجی ترین شبِ کارون زیر پاهایم انفجارِ حیات ، توی پاشویه های یک مجنون     پخته تر می شوم برای بقا ، مثل خرما پزانِ نخلستان من زنی میشوم اصیل و غیور ، دختری شکل مادرم ایران
4 سال پیش در تاریخ 1399/03/02 منتشر شده است.
1,955 بـار بازدید شده
... بیشتر