داستان واقعی / حاجی صاحب کارم منو لخت دید درو باز کرد منو چسبوند به دیوار شروع کرد به ...#خیانت

داستانهای واقعی شما
داستانهای واقعی شما
1.2 هزار بار بازدید - 5 ماه پیش - داستان واقعی  خیانت :این داستان
داستان واقعی  خیانت :این داستان در  مورد دختریه که پدر ومادر پیری داره  وسرایدار یه حاجی هستن  این دختر بیشر خودش کارهاشونو انجام میده یه روز که برای نظافت اتاق ها رفته بود صاحب کارش اونو تنها می‌بینه واونو به دیوار میچسپونه اون کاری که نباید می‌کرد انجام داد اما دختره



کانال داستان‌هایی واقعی خیانت سعی براین دارد که داستان ه ای واقعی وخیانت را برای شما به بهترین شکل به تصویر بکشد چون براین باور است که این داستان ها بدون هیچ کلاسی درس اخلاق می‌دهند

لطفا ما را با دوستانتان به اشتراک بزارید وکانال مارا سابسکرایب کنید


لینک ویدئو هایی قبلی
داستان واقعی خیانت / فروشنده یه خانوم...
داستان واقعی /یه شب در نبود  شوهرم رف...
داستان واقعی خیانت/اولین رابطه ضربدری...
داستان واقعی  خیانت /دوستم پاهایی زنم...


#داستانها
#واقعی
#خیانت

خیانت صاحب کار

خیانت حاجی  

خیانت زن سرایدار  

خیانت خانوادگی

داستان خیانت زن

داستان خیانت

داستان عبرت آموز

داستان خیانت

داستانهای زندگی

داستانهای جالب

داستان های واقعی خیانت

داستان فارسی

داستان  ایرانی

داستان جدید
5 ماه پیش در تاریخ 1403/01/27 منتشر شده است.
1,200 بـار بازدید شده
... بیشتر