شش تصنیف از جلال تاج اصفهانی

Baghe Seda  باغ صدا
Baghe Seda باغ صدا
606 بار بازدید - 3 ماه پیش - عنوان اثر: شش تصنیف از
عنوان اثر: شش تصنیف از جلال تاج اصفهانی

به اصفهان رو 00:00
آهنگسازان: علی اکبر شهنازی و عبدالحسین برازنده
شاعر: محمدتقی بهار
آواز بیات‌اصفهان

آتش دل 05:21
آهنگساز: عبدالحسین برازنده
شاعر: حسن صدر سالک
آواز ابوعطا

بهار زندگانی 11:10
آهنگساز: عبدالحسین برازنده
شاعر: حسن صدر سالک
آواز افشاری

امان از این دل 16:27
آهنگساز: محمدعلی امیرجاهد
شاعر: محمدعلی امیرجاهد
دستگاه سه گاه

رنگ‌های طبیعت/ در گلستان 19:57
آهنگساز: عبدالحسین برازنده
شاعر: شیدای اصفهانی
آواز افشاری

مهر گل/ فصل گل 25:05
آهنگساز: عبدالله اشرفی
شاعر: نورالله همایون
آواز بیات‌اصفهان

متن تصنیف اول:
به اصفهان رو که تا بنگری بهشت ثانی
به زنده‌رودش سلامی ز چشم ما رسانی

ببر از وفا کنار جلفا
به گل‌چهره‌گان سلام ما را

شهر پر شکوه، قصر چلستون، کن گذر به چارباغش
گر شد از کفت یار بی‌وفا، کن کنار پل سراغش

بنشین در کریاس، یاد شاه عباس، بستان از دلبر می
بستان پی در پی می از دست وی، تا کی تا بتوانی

ساعتی در جهان خرم بودن، بی‌غم بودن، بی‌غم بودن
با بتی دلستان همدم بودن، محرم بودن، با هم بودن

ای بت اصفهان زان شراب جلفا ساغری در ده ما را
ما غریبیم ای مه، بر غریبان رحمی کن خدا را

متن تصنیف دوم:
دل در آتش غم رخت تا که خانه کرد
دیده سیل خون به دامنم بس روانه کرد
آفتاب عمر من فرو رفت و ماهم از افق چرا سر برون نکرد
هیچ صبحدم نشد فلق، چون شفق ز خون دل مرا لاله‌گون نکرد
ز روی مهت جانا پرده بر گشا
در آسمان مه را منفعل نما
به ماه رویت سوگند که دل به مهرت پایبند، به طره‌ات جان پیوند
قسم به زند و پازند به جانم آتش افکند فراق رویت یک چند
بیا نگارا جمال خود بنما
ز رنگ و بویت خجل نما گل را
رو در طرف چمن، بین بنشسته چو من
دل خون بس ز غم یاری غنچه دهن
گل درخشنده، چهره تابنده، غنچه در خنده، بلبل نعره‌زنان
هر که جوینده، باشد یابنده، دل دارد زنده، بس کن آه و فغان
ز جور مه‌رویان شکوه گر سازی
به ششدر محنت مهره اندازی
همچون سالک دست خود بازی

متن تصنیف سوم:
صبحدم گل به چمن چون کرده رخ را ارغوانی
بلبل از عشقش ببین چون می‌کند شیرین زبانی
ای خوشا عهد جوانی، آن بهار زندگانی

غنچه‌ صفت، غنچه ز دست آن رخ گلگون
اندوختن اندر دل خود قطره قطره خون
از دیده شد بیرون

دسته در زلفت افتاده
عشاقت دستی بگشاده
از عشق رویت دلداده
نقد جان بر کف بنهاده

بیا نگار من، رخت قرار من
که با رخت گل باشد خرم،
چشم خونبارم بنگر، کم کن آزارم

متن تصنیف چهارم:
امان از این دل که داد، فغان از این دل که داد
به دست شیرین عنان فرهاد
که سر به حسرت نهاد
به کوی معشوق خویش جان داد
ای وای از این، فریاد از این دل من
کین دل شده سربار مشکل من
ریزد ز بس از دیده قطره قطره
افتاده روی دجله منزل من

متن تصنیف پنجم:
در گلستان، از طبیعت
بین چه سان گشته عیان اسرار پنهان
پر شد از سبزه و گل دامان بستان
شد عیان گل به گلستان، دور غم شد به پایان
شورش مرغان شد ز گردون به کیوان

رخ تو و رخ گل هر دو با هم
دل من و دل تو کرده خرم
با عشق تو یکسره می‌سوزم
با هجر تو یکدله می‌سازم

پرده ز رویت باز کن، مهر و وفا آغاز کن،
جان من آخر کن رحمی
خیز به بستان، ای گل خندان جامه‌ی گلگون پوش
باده‌ی گلگون، رغم رقیب و گنبد گردون نوش

رو به چمن کن، دیده‌ی بینش باز از هم
منظره گل بنگر و دل کن شاد و خرم
چند به ذلت در دوران سوزم و سازم با هجران
ز آتش عشقت سوخت
همه سر و سامانم، دل و ره و ایمانم
دل تو تا کی در ره جهل و پستی
سر تو تا کی خالی از شور مستی

فصل بهار از آب چو آتش خیز به مینا کن
مرغ چمن از نغمه‌ی دلکش واله و شیدا کن

متن تصنیف ششم:
فصل گل گشت و دوران شادی
خنده بر روی بلبل زند گل
بوستان شد همه سرور و شادمانی
می‌زند نعره‌ی شوق بلبل
برخیز ای ساقی ده ز قید محنتم رهایی
ببر از می ز جان من اندوه بی‌نوایی
مخور غم نبود و بود این جهان بی‌بنیاد
کی زیبد جان کردن پابند زندان تن
نیارزد این جهان به رنج دون ای ... افزون
کسی ندیده از جهان مهربانی یا یاری
غم زمانه را مخور که هرگز جهان به کام کس نگردد
کم کن آه و زاری


دیگر تصانیف جلال تاج اصفهانی:
مرغ سحر
کمان ابرو
ترک پری رو
دو دلداده همراه با ملکه برومند
3 ماه پیش در تاریخ 1403/01/21 منتشر شده است.
606 بـار بازدید شده
... بیشتر