دیوان شمس غزل ۶۵۲

Amir The Magnificent
Amir The Magnificent
507 بار بازدید - 3 هفته پیش - خوانش دیوان شمس مولانا، غزل
خوانش دیوان شمس مولانا، غزل ۶۵۲
Divan-i Shams-i Tabrizi, Poem# 652

تدبیر کند بنده و تقدیر نداند

تدبیر به تقدیر خداوند نماند

بنده چو بیندیشد پیداست چه بیند

حیله بکند لیک خدایی نتواند

گامی دو چنان آید کو راست نهادست

وان گاه که داند که کجاهاش کشاند

استیزه مکن مملکت عشق طلب کن

کاین مملکتت از ملک الموت رهاند

باری تو بهل کام خود و نور خرد گیر

کاین کام تو را زود به ناکام رساند

اشکاری شه باش و مجو هیچ شکاری

کاشکار تو را باز اجل بازستاند

چون باز شهی رو به سوی طبله بازش

کان طبله تو را نوش دهد طبل نخواند

از شاه وفادارتر امروز کسی نیست

خر جانب او ران که تو را هیچ نراند

زندانی مرگند همه خلق یقین دان

محبوس تو را از تک زندان نرهاند

دانی که در این کوی رضا بانگ سگان چیست

تا هر که مخنث بود آن‌اش برماند

حاشا ز سواری که بود عاشق این راه

که بانگ سگ کوی دلش را بطپاند
3 هفته پیش در تاریخ 1403/04/05 منتشر شده است.
507 بـار بازدید شده
... بیشتر