داستان ملاقات با امام زمان/تشرف حاج علی بغدادی به محضر حضرت مهدی (عج) - مسلمان تی وی

Mosalman Tv - مسلمان تی وی
Mosalman Tv - مسلمان تی وی
30.8 هزار بار بازدید - 2 سال پیش - #مسلمان_تی_وی
#مسلمان_تی_وی #داستان #امام_زمان
در این کلیپ به داستان ملاقات با امام زمان/تشرف حاج علی بغدادی به محضر حضرت مهدی (عج) - مسلمان تی وی پرداختیم
بهترین ویدئوهای یوتیوب در لینک زیر 👇

بهترین ویدئوهای یوتیوب

حاج علی بغدادی از مؤمنین پاک باخته ای بود که به دیدار آقا امام زمان نایل شدُ با حضرت همسفر شد؛ تو این سفر صحنه های عجیب و غریبی دید که تو این برنامه بهش اشاره می کنم و مطمئنم حال دل خیلیاتونو خوب میکنه
نکته عجیب داستان تشرف حاج علی بغدادی به محضر شریف حضرت ولیعصر؛ اینه که قصد بازگویی این ملاقات رو نداشته که در ادامه اتفاق عجیب تری براش میفته و او تصمیم میگیره؛ قضیه دیدارش با بقیه الله الاعظم ارواحناه فداه رو برای دیگران تعریف کنه

حاج علی بغدادی میگه هشتاد تومان سهم امام(ع) به گردنم بودو برای پرداخت خمس مالم؛ به نجف اشرف رفتم و بیست تومان از اون پول رو به جناب «شیخ مرتضی انصاری» از علمای بزرگ شیعه دادم و بیست تومان دیگه رو به جناب «شیخ محمدحسن مجتهد کاظمینی» و بیست تومان به جناب «شیخ محمدحسن شروقی» دادم


بیست تومان دیگه به گردنم بود که قصد داشتم وقتی به بغداد برگشتم به «شیخ محمدحسن کاظمینی آل یس» بدم؛

نیتم این بود که وقتی به بغداد رسیدم، در ادای خمس عجله کنم.
روز پنجشنبه ای بود که به کاظمین به زیارت حضرت موسی بن جعفر و حضرت امام محمدتقی(ع) رفتم و خدمت جناب «شیخ محمدحسن کاظمینی آل یس» رسیدم و مقداری از اون بیست تومان رو دادم و بقیه رو وعده کردم که بعد از فروش اجناس؛ به تدریج وقتی که به من حواله دادن، بدم
همون روز پنجشنبه عصر؛ به طرف بغداد حرکت کردم، قبل از رفتن؛ جناب شیخ خواهش کرد که بمونم، عذر خواستم و گفتم: باید مزد کارگران کارخانه رو بدم، چون رسم اینطور بود که مزد تمام هفته رو شب جمعه می دادم.
به طرف بغداد حرکت کردم، وقتی یک سوم راه رو رفتم؛ سید جلیلی رو دیدم که از طرف بغداد به سمت من میاد

وقتی رسید به من؛ سلام کرد و دست های خودشو برای مصافحه و روبوسی با من باز کرد و گفت: «اهلاً و سهلاً» یعنی خوش اومدی

منو در بغل گرفت و معانقه کردیم و هر دو همدیگرو بوسیدیم.
روی سرش عمامه سبز روشنی داشت و بر رخسار مبارکش خال سیاه بزرگی بود.

گفت: «حاج علی! خیره، کجا میری؟»
گفتم: کاظمین(ع) را زیارت کردم و برمی گردم بغداد
گفت: امشب شب جمعه است، برگرد».
گفتم: کار دارم باید برم...
گفت: بمون تا شهادت بدم تو از دوستان جدم امیرالمؤمنین(ع) و از دوستان مایی

شیخ هم شهادت میده، چون که خدای متعال امر فرموده که دو شاهد بگیرید».

حاج علی بغدادی میگه:
این مطلب اشاره ای بود به چیزی که من تو دلم نیت کرده بودم که وقتی جناب شیخ رو دیدم، ازش تقاضا کنم که چیزی بنویسه و در اون شهادت بده که من از دوستان و موالیان اهل بیتم تا اون را تو کفن خودم بذارم.
گفتم: تو چه میدونی و چطور شهادت میدی؟!
فرمود: «کسی که حق او رو به او می رسانند، چطور اون دهنده حق رو نمی شناسه؟»
گفتم: چه حقی؟
فرمود: «اونچه به وکلای من رسوندی!»
گفتم: وکیل شما کیه؟
فرمود: «شیخ محمدحسن!»
گفتم: شیخ محمدحسن وکیل شماست؟!
فرمود: «بله وکیل منه».
اینجا به ذهنم خطور کرد که این سید جلیل القدر که منو به اسم صدا زد؛ با اینکه منو نمی شناخت؛ کیه؟
با خودم گفتم شاید او منو می شناسه و من او رو فراموش کردم!
باز با خودم گفتم: حتماً این سید از سهم سادات از من چیزی میخواد...

دوست داشتم از سهم امام(ع) بهش مبلغی از خمس رو بدم
بهش گفتم: از حق شما پولی نزد من بود که به آقای شیخ محمدحسن مراجعه کردم و باید با اجازه او چیزی به دیگران بدم.
او به روی من تبسمی کرد و فرمود: «بله بعضی از حقوق ما را به وکلای ما در نجف رسوندی»
گفتم: اونچه که دادم قبوله؟
فرمود: «بله»
من با خودم گفتم: این سید کیه که علمای بزرگ رو وکیل خودش می دونه؟

کمی تعجب کردم! اما بازم دوزاریم نیفتاد

با خودم گفتم: البته علماء وکیل ان در گرفتن سهم سادات.


تو همین حالا و هوا بودم که به من فرمود: «برگرد و جدم رو زیارت کن».
من برگشتم؛ دست چپ منو تو دست راست خودش نگه داشته بود و با هم قدم زنان به طرف کاظمین می رفتیم.

وقتی راه افتادیم؛ دیدم سمت راست ما رودخونه ای با آب صاف سفیدی جاریه و درختان مرکبات لیمو و نارنج و انار و انگور و میوه‌های دیگه؛ اونم با میوه، تو فصلی که زمان این میوه‌ها نبود؛ رو سر ما سایه انداختن
گفتم: داستان این نهر و این درخت ها چیه؟
فرمود: «هرکس از موالیان و دوستان که زیارت کند جد ما را و زیارت کند ما را، اینها باهاش هستن».
گفتم: سؤالی دارم
فرمود: «بپرس!»
گفتم: مرحوم شیخ عبدالرزاق، مدرس بود. روزی نزدش رفتم و شنیدم می گفت: کسی که در تمام عمر خود روزها روزه بگیرد و شبها رو به عبادت مشغول باشه و چهل حج و چهل عمره بجا بیاره و درمیان صفا و مروه بمیره؛ اما از دوستان و موالیان حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) نباشه! فائده ای نداره

آیا این درسته ؟
فرمود: «آری واللّه برای او چیزی نیست».

بعد از احوال یکی از اقوام خودم سؤال کردم و گفتم: آیا او از موالیان حضرت امیرالمؤمنین(ع) هست؟
فرمود: «آری! او و هر که متعلق به توئه»
گفتم: ای آقای من سؤالی دارم.
فرمود: «بپرس!»
گفتم: روضه خوان های امام حسین(ع) می خوانند: که سلیمان اعمش از شخصی سؤال کرد که زیارت سیدالشهداء(ع) چطوره؟ در جواب گفت: بدعته!

شب اون شخص تو خواب دید که هودجی در میان زمین و آسمونه، سؤال کرد که کی تو این هودجه؟
گفتن: حضرت فاطمه زهرا و خدیجه کبری(ع) هستند.
گفت: کجا میرن؟
گفتن: چون امشب شب جمعه است، به زیارت امام حسین(ع) میرن...

بعد دید نامه هایی را از هودج می ریزند که در آنها نوشته شده:

امان نامه ای است از آتش برای زوار سیدالشهداء (ع) در شب جمعه و امان از آتش روز قیامت).

#امام_زمان #حضرت_مهدی #امام_مهدی #آخرالزمان #اخرالزمان #آخر_زمان #آخر_الزمان ظهور_امام_زمان #ظهور_حضرت_مهدی
2 سال پیش در تاریخ 1401/05/06 منتشر شده است.
30,806 بـار بازدید شده
... بیشتر