دعا نویس گولم زد وگفت برای باطل کردن طلسمت باید ل*خ*ت شی بعدش افتاد روم وتا تونست..اونقدر...بزرگ بود

کافه داستان واقعی
کافه داستان واقعی
1.2 هزار بار بازدید - 4 ماه پیش - دعا نویس گولم زد وگفت
دعا نویس گولم زد وگفت برای باطل کردن طلسمت باید ل*خ*ت شی بعدش افتاد روم وتا تونست..اونقدر...بزرگ بود

با دیدن پسر همسایمون یک دل نه صد دل عاشقش شدم دیگه هیچ جوری نتونستم از فکرش در بیام هر کاری میکردم بهم حتی نگاه هم نمیکرد بلاخره تصمیم گرفتم خودم برم جلو و حرف دلم رو بهش بگم . بعد از کلی ماجرا رفتم پیش دعا نویس اینقد شلوغ بود که فکر کردم حتما کارش خوبه که این همه آدم اومدن پیش ولی بدبختانه نوبت منکه شد گولم زد و بلایی به سرم آورد که..

این داستان شنیدنی را از اینجا ببینید دعا نویس گولم زد وگفت برای باطل کردن ...

با شوهر دوستم در حال ...با شوهردوستم پنهونی برنامه داشتم یه ر...

شوهرم تو شرط بندی منو باخت مجبور شدم یه شب تا صبح با دوستش دوست شوهرم جررم داد شوهرم تو شرط بندی...

#داستان_واقعی
#رمان_صوتی
#زن_زندگی_آزادی
#پادکست_صوتی
#ازدواج

داستان آموزنده
داستان صوتی
داستان واقعی
کتاب صوتی
زن زندگی آزادی
نه به حجاب اجباری
داستان کوتاه
رمان
پادکست
پادکست عاشقانه

دوستان عزیزم اگه لایق میدونید لطفا از من با لایک و سابسکرایب حمایت کنید
4 ماه پیش در تاریخ 1403/04/02 منتشر شده است.
1,201 بـار بازدید شده
... بیشتر