هستی عریان : هدیه بردن عرب سبوی آب باران از میان بادیه سوی بغداد ... قسمت ۴۶ ، دفتراول مثنوی
2.9 هزار بار بازدید -
2 سال پیش
-
هدیه بردن عرب سبوی آب
هدیه بردن عرب سبوی آب باران از میان بادیه سوی بغداد به امیرالممنین بر پنداشت آنک آنجا هم قحط آبست
دفتر اول مثنوی قسمت ۴۶ (مبحث روح ، ذهن)
برای مراجعه به اشعار در این جلسه و نحوه تماس با ما ، لطفاً روی کلمه
SHOW MORE کلیک کنید
شرح مثنوی مولوی توسط پیرجان
#پیرجان
* بررسی اندیشه های شهاب الدین سهروردی (مونس العشاق) *
* مبحث زیبایی شناسی *
* بیان آنک آنچ بیان کرده میشود صورت قصه است وانگه آن صورتیست کی در خورد این صورت گیرانست *
* و درخورد آینهی تصویر ایشان و از قدوسیتی کی حقیقت این قصه راست نطق را ازین تنزیل شرم *
* میآید و از خجالت سر و ریش و قلم گم میکند و العاقل یکفیه الاشاره *
بس فسانهی عشق تو خواندم به جان تو مرا که افسانه گشتستم بخوان
خود تو میخوانی نه من ای مقتدی من که طورم تو موسی وین صدا
عارفان را سرمهای هست آن بجوی تا که دریا گردد این چشم چو جوی
* حضرت مولانا ، مثنوی معنوی ، دفتر پنجم ، قسمت ۷۵ *
* بیان آنک هر حس مدرکی را از آدمی نیز مدرکاتی دیگرست کی از مدرکات آن حس *
* دگر بیخبرست چنانک هر پیشهور استاد اعجمی کار آن استاد دگر پیشه ورست و *
* بیخبری او از آنک وظیفهی او نیست دلیل نکند کی آن مدرکات نیست اگر چه به حکم *
* حال منکر بود آن را اما از منکری او اینجا جز بیخبری نمیخواهیم درین مقام *
چنبرهی دید جهان ادراک تست پردهی پاکان حس ناپاک تست
مدتی حس را بشو ز آب عیان این چنین دان جامهشوی صوفیان
چون شدی تو پاک پرده بر کند جان پاکان خویش بر تو میزند
جمله عالم گر بود نور و صور چشم را باشد از آن خوبی خبر
چشم بستی گوش میآری به پیش تا نمایی زلف و رخسارهی به تیش
گوش گوید من به صورت نگروم صورت ار بانگی زند من بشنوم
عالمم من لکی اندر فن خویش فن من جز حرف و صوتی نیست بیش
هین بیا بینی ببین این خوب را نیست در خور بینی این مطلوب را
گر بود مشک و گلابی بو برم فن من اینست و علم و مخبرم
کی ببینم من رخ آن سیمساق هین مکن تکلیف ما لیس یطاق
باز حس کژ نبیند غیر کژ خواه کژ غژ پیش او یا راست غژ
چشم احول از یکی دیدن یقین دانک معزولست ای خواجه معین
تو که فرعونی همه مکری و زرق مر مرا از خود نمیدانی تو فرق
منگر از خود در من ای کژباز تو تا یکی تو را نبینی تو دوتو
وا رهی از تنگی و از ننگ و نام عشق اندر عشق بینی والسلام
* حضرت مولانا ، مثنوی معنوی ، دفتر چهارم ، قسمت ۹۱ *
* شرح غزل ، در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد ، دیوان حافظ ، غزل ۱۵۲ ، قسمت ۱ از ۴ *
• هستی عریان : شرح غزل ، در ازل پرتو حس...
* در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد *
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوهای کرد رخت دید ملک عشق نداشت عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
عقل میخواست کز آن شعله چراغ افروزد برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند دل غمدیده ما بود که هم بر غم زد
جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت دست در حلقه آن زلف خم اندر خم زد
حافظ آن روز طربنامه عشق تو نوشت که قلم بر سر اسباب دل خرم زد
* حضرت حافظ ، غزلیات ، غزل ۱۵۲ *
* لاابالی گفتن عاشق ناصح و عاذل را از سر عشق *
بوی آن دلبر چو پران میشود آن زبانها جمله حیران میشود
* حضرت مولانا ، مثنوی معنوی ، دفتر سوم ، قسمت ۱۸۴
youtube.com/c/HastiyeOryan?sub_confirmation=1
*** برای دسترسی و دانلود فایلهای صوتی جلسات با حجم کم در اینترنت، لطفاً به سایت زیر رجوع کنید **
mega.nz/folder/JA5jUAjY#z9kXQPWMPakXOd89FHEB9w
تماس با ما از طریق ایمیل / Contact us
[email protected]
وبسايت ما / Website
www.hastiyeoryan.com/
فيسبوک / Facebook
www.facebook.com/Hastiye-Oryan-416941478440228/
فيسبوک / Facebook
www.facebook.com/hastiye.oryan
ساند کِلاد ، برای فایل های صوتی / Sound Cloud
soundcloud.com/hastiye-oryan
تلگرام / Telegram
t.me/hastiyeoryan
تلگرام فایل های صوتی / Telegram
t.me/hastiye_oryan
اینستاگرام / Instagram
www.instagram.com/hastiye_oryan
2 سال پیش
در تاریخ 1401/12/13 منتشر شده
است.
2,993
بـار بازدید شده