Persian Poetry - Hafez & Rumi - غزل های زیبایی از حافظ شیرازی و مولانا همراه با موسیقی سنتی ملایم
281 بار بازدید -
12 ماه پیش
-
1) Hafez Ghazal Number 80.
1) Hafez Ghazal Number 80. دکلمه غزل با صدای فریدون فرح اندوز
(عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت)
2) دکلمه غزل مولانا (دیوان شمس) با صدای احمد شاملو
(جانِ جهان دوش کجا بوده ای)
0:00 - حافظ (عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت)
1:20 - موسیقی بیکلام
3:00 - مولانا (جانِ جهان دوش کجا بوده ای)
==============================
Hafez (Hafiz):
عیبِ رندان مَکُن ای زاهدِ پاکیزه سرشت
که گناهِ دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن دِرَوَد عاقبتِ کار، که کِشت
همه کس طالبِ یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانهٔ عشق است چه مسجد چه کِنِشت
سرِ تسلیمِ من و خشتِ درِ میکدهها
مدعی گر نکند فهمِ سخن، گو سر و خشت
ناامیدم مکن از سابقهٔ لطفِ ازل
تو پسِ پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
نه من از پردهٔ تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشتِ ابد از دست بهشت
حافظا روزِ اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کویِ خرابات بَرَندَت به بهشت
=============================
Rumi (Molana):
جان و جهان! دوش کجا بودهای؟
نی غلطم در دل ما بودهای
دوش ز هجر تو جفا دیدهام
ای که تو سلطان وفا بودهای
آه که من دوش چهسان بودهام
آه که تو دوش که را بودهای
رَشک برم کاش قبا بودمی
چونکه در آغوش قبا بودهای
زَهرِه ندارم که بگویم ترا
«بی من بیچاره کجا بودهای؟»
یار سبک روح! به وقت گریز
تیزتر از باد صبا بودهای
بیتو مرا رنج و بلا بند کرد
باش که تو بندِ بلا بودهای
رنگِ رخ خوب تو آخِر گُواست
در حرم لطف خدا بودهای
رنگ تو داری، که زِ رَنگ جهان
پاکی، و همرنگ بقا بودهای
آینهای! رنگ تو عکس کسیست
تو ز همه رنگ جدا بودهای
==============================
(عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت)
2) دکلمه غزل مولانا (دیوان شمس) با صدای احمد شاملو
(جانِ جهان دوش کجا بوده ای)
0:00 - حافظ (عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت)
1:20 - موسیقی بیکلام
3:00 - مولانا (جانِ جهان دوش کجا بوده ای)
==============================
Hafez (Hafiz):
عیبِ رندان مَکُن ای زاهدِ پاکیزه سرشت
که گناهِ دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن دِرَوَد عاقبتِ کار، که کِشت
همه کس طالبِ یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانهٔ عشق است چه مسجد چه کِنِشت
سرِ تسلیمِ من و خشتِ درِ میکدهها
مدعی گر نکند فهمِ سخن، گو سر و خشت
ناامیدم مکن از سابقهٔ لطفِ ازل
تو پسِ پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
نه من از پردهٔ تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشتِ ابد از دست بهشت
حافظا روزِ اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کویِ خرابات بَرَندَت به بهشت
=============================
Rumi (Molana):
جان و جهان! دوش کجا بودهای؟
نی غلطم در دل ما بودهای
دوش ز هجر تو جفا دیدهام
ای که تو سلطان وفا بودهای
آه که من دوش چهسان بودهام
آه که تو دوش که را بودهای
رَشک برم کاش قبا بودمی
چونکه در آغوش قبا بودهای
زَهرِه ندارم که بگویم ترا
«بی من بیچاره کجا بودهای؟»
یار سبک روح! به وقت گریز
تیزتر از باد صبا بودهای
بیتو مرا رنج و بلا بند کرد
باش که تو بندِ بلا بودهای
رنگِ رخ خوب تو آخِر گُواست
در حرم لطف خدا بودهای
رنگ تو داری، که زِ رَنگ جهان
پاکی، و همرنگ بقا بودهای
آینهای! رنگ تو عکس کسیست
تو ز همه رنگ جدا بودهای
==============================
12 ماه پیش
در تاریخ 1402/04/22 منتشر شده
است.
281
بـار بازدید شده