مرگ نازلی احمد شاملو - Ahmad shamlou nazli

Jean valzhan
Jean valzhan
2.1 هزار بار بازدید - 4 سال پیش - «ـ نازلي! بهار خنده زد
«ـ نازلي! بهار خنده زد و ارغوان شكفت.

در خانه، زير پنجره گل داد ياس پير.

دست از گمان بدار!

با مرگ نحس پنجه ميفكن!

بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار . . .»

نازلي سخن نگفت؛
سرافراز

دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت . . .

«ـ نازلي! سخن بگو!
مرغ سكوت، جوجة مرگي فجيع را
در آشيان به بيضه نشسته ست!»
نازلي سخن نگف
چو خورشيد
از تيرگي برآمد و در خون نشست و رفت . . .
نازلي سخن نگفت
نازلي ستاره بود
يك دم درين ظلام درخشيد و جست و رفت . . .

نازلي سخن نگفت
نازلي بنفشه بود
گل داد و
مژده داد: «زمستان شكست!»
و
رفت . . .

«
4 سال پیش در تاریخ 1399/05/10 منتشر شده است.
2,102 بـار بازدید شده
... بیشتر