عربی لهجه لبنانی - خاطره نصرالله درباره ماجرای شهادت فرزندش هادی

عربی (لهجه لبنانی) - خاطره سید حسن نصر الله درباره ماجرای شهادت پسر بزرگش هادی در سال 1997 میلادی (21 شهریور 1376 شمسی) در 18 سالگی به دست صهیونیستها خلاصه ترجمه ویدیو: سوال: چگونه خبر شهادت فرزندت هادی را شنیدی؟ پاسخ: برادران گفتند که 4 نفر از مجاهدان در منطقه جبل الرفیع در مأموریت بودند که مفقود شده اند و تماس با آنها ممکن نیست. برادران به من نگفتند که هادی هم در بین آنهاست ولی من از لحظه اول حس کردم که هادی هم یکی از آنهاست. احساس کردم برادران خیلی پیگیر هستند و هر لحظه به من خبر می دهند. حدس زدم ولی به آنها نگفتم تا دستپاچه نشوند. سعی کردم آنها را به اضطراب دچار نکنم تا به صورت عادی پیگیر باشند و منتظر ماندم ببینم چه خبری می رسد. ولی بعدا تقریبا نیمه شب شده بود که به یکی از آنها گفتم: اگر هادی بین آنهاست صادقانه به من بگو و نگران نباش و دستپاچه نشو چون در رفتار ما تغییری ایجاد نمی کند و من این موضوع را درک می کنم و نیازی نیست در رودربایستی قرار بگیرید. گفت: بله هادی یکی از آن چهار نفر است که تماس با آنها ناممکن شده. در طول روز بعد هم پیگیر بودیم تا اینکه یکی از شبکه های تلوزیونی(اسرائیلی) تصویر شهدا را پخش کرد و مطمئن شدیم که شهید شده اند و پیکر هادی را هم در بین آنها دیدم. - وقتی مطمئن شدید چه واکنشی داشتید؟ - کاملا آماده خبر شهادتش بودم چون از لحظه اول حس کرده بودم. - در تصاویر دیدم که کسانی که اطراف شما بودند بیش از شما متأثر و گریان بودند. - انتظار هم همین بود که من بی تابی نکنم تا عزیزان احساس رودربایستی یا شرمندگی در برابر من پیدا نکنند. - آیا این نوعی سنگدلی نیست؟ - خوب به عنوان یک پدر قطعا و دقیقا مثل هر پدری که فرزندش را از دست می دهد غمگین بودم. مخصوصا که هادی پسر بزرگم بود. من هم انسان هستم و عاطفه دارم و فرزندانم را دوست دارم ولی از طرفی دارای یک مسؤولیت هستم. ضمنا ما اعتقاد داریم که شهادت، نابودی نیست. معتقدم هادی نمرده بلکه دری برایش باز کرده اند که از زندگی محدود دنیا به زندگی وسیع تری وارد شود. - برای هادی گریه نکردید؟ - چرا! وقتی تنها بودم گریه کردم ولی این اولین بار هست که این موضوع را بیان می کنم. وقتی مفقود شده بود حالت عادی داشتم ولی وقتی فیلم پیکر شهدا را دیدم و از شهادتش مطمئن شدم به گوشه ای رفتم و لحظاتی گریه کردم. یک احساس طبیعی بود. - چه زمانی به همسرتان خبر دادید که جان هادی در خطر است؟ - چندساعت قبل از اینکه از شهادت مطمئن بشویم به خانمم گفتم که هادی مفقود شده و ممکن است شهید شده باشد. البته او آمادگی دریافت این خبر را داشت. - واکنشش چه بود؟ - گفت مهم اینست که اسیر نشود. حتی نگفت چون پسرم هست اینجور می گویم بلکه گفت اسیر نشود تا اسرائیل از او برای آسیب زدن به مقاومت سوءاستفاده نکند (مثلا مقاومت را برای آزادی اش تحت فشار نگذارد) و روحیه اسرائیلی ها بالا نرود و از او برای تضعیف روحیه مقاومت بهره برداری نکنند. گفت امیدوارم هادی سالم برگردد وگرنه شهید شود و اسیر نشود. - وقتی گریه کردید در حضور همسرتان بود یا تنها بودید؟ ایشان هم گریه کردند؟ - خیر تنها بودم. بعد از شنیدن خبر شهادت دیگر من مراجعات زیادی داشتم و باید پذیرای برادران و مردم می بودم و مدتی همسرم را ندیدم. حتما او هم گریه کرده چون به هرحال مادر هست. - آیا حرفی 0در اعتراض) به شما زد یا چیزی از شما خواست؟ - خیر. خیلی عادی و طبیعی رفتار کرد. - شما در آن زمان گفتید که پذیرای تسلیت نیستید و کسی به شما تسلیت نگوید. آیا این یک موضع سیاسی بود یا یک باور یا اینکه نخواستید اسرائیلی ها ضعف شما را ببینند؟ - اصلا مسأله پنهان کردن ضعف نبود چون اصلا ضعفی وجود نداشت که بخواهیم پنهان کنیم. همه ما احساس قدرت و افتخار و عزت می کردیم. - هیچوقت به هادی فکر می کنید؟ - بله گاهی به یادش می افتم و دلم برایش تنگ می شود. - چرا؟ - چون اولا فرزند صالحی برایم بود. و ثانیا چون مجاهد بود و خداوند توفیق شهادت به او داد و خدمات بزرگی به ملت و مقاومت کرد. بعد از شهادتش جایگاهش نزد من بسیار بیسار بیشتر شد. - منصور الرحبانی ترانه ای خوانده که می گوید: شهدا به تصویر تبدیل شده اند. - خیر. شهدا تصویر نیستند بلکه آنها هستند که زنده های واقعی هستند زیرا آنها بودند که وطن را حفظ کرده اند و یک ملت را زنده نگه داشته اند. ملتی که در آن تصاویر شهدا باشد براستی زنده است. ملتی که شهید ندارد جایگاه و منزلتی در حال و آینده ندارد. كيف تحدث السيد نصرالله عن استشهاد ابنه هادي #نصرالله #لبنان #حزب_الله #سید_هادی_نصرالله #سید_حسن_نصرالله #نصر_الله https://www.seevid.ir/fa/w/AC2rh9Y59jA

• #مذهبی
• #نصرالله
• #هادی_نصرالله
• #شهادت
• #لبنان
• #نصرالله