فیک شوگا مدرسه ی شبانه روزی پارت ۱۵

سلام بچه ها این پارت رو امروز زود گذاشتم امیدوارم خوش تون بیاد بعد از چند دقیقه ا/ت اومد و تعظیم کرد.مدیر بهش نگاه کرد وگفت:(چرا این دوتا به خاطرت دعوا کردن!؟)ا/ت به جونگ هی و یونگی نگاهی انداخت بعد گفت:(به خاطر من نیست.....اونا قبلا هم اینجوری بودن!)مدیر:(خیر....خودشون میگن به خاطر توعه!)جونگهی:(آره به خاطر اونه....چون همراه یونگی بهم خیانت کرد!)یونگی:(نخیر ا/ت هیچ کاری نکرده تو انقدر احمقی که با یه پیام مسخره باورت میشه که بهت خیانت کرده!)مدیر:(بحثو تموم کنید.....دعواتون سر یه چیز خیلی مسخره هست....خجالت نمیکشید!؟.....اگه یه بار دیگه تکرار بشه ا/ت رو از مدرسه اخراج میکنم!)یونگی و جونگهی سرشونو بلند کردن و با تعجب گفتن:(ا/ت چه تقصیری داره!؟)مدیر:(حرف نباشه برید تو اتاقاتون!)یونگی:(باید جونگهیو اخراج کنید!)مدیر:(گفتم برید!). .:. بعد هر سه تاشون از اتاق مدیر خارج شدن.یونگی رفت پیش ا/ت و گفت:(ا/ت ببخشید....همش تقصیر منه دیگه هیچ وقت با اون عوضی دعوا نمیکنم!)جونگهی:(عوضی خودتی....‌دیگه اطراف ا/ت نبینمت!)ا/ت به جونگهی نگاه کرد و گفت:(عوضی خودتی!)بعد دست یونگی رو گرفت و از اونجا رفت.جونگهی با ناراحتی به اون دوتا نگاه کرد و یه قطره اشک از چشش جاری شد،زود اشکشو پاک کرد و رفت تو اتاقش.[جلوی در اتاق یونگی]:یونگی با تعجب به ا/ت نگاه کرد و گفت:(چی شد!؟......چرا اینکارو کردی!؟)ا/ت:(ولش کن....معذرت میخوام)یونگی با تعجب گفت:(برا چی!؟)ا/ت:(به خاطر من کتک خوردی و ازت ممنونم که تو حیاط نذاشتی جونگهی سرم داد بزنه!)بعد ا/ت یونگی رو بغل کرد و زود ازش جدا شد و به طرف اتاقش دوید.یونگی سر جاش خشکش زده بود،قلبش تند،تند میزد.دستشو گذاشت رو قلبش و با خودش گفت:(چم شده!؟ ......چرا انقدر تند،تند میزنه!).[فردای آن روز]:ا/ت برای رفتن به کلاس زود آماده شد و به طرف کلاس حرکت کرد.وقتی به اونجا رسید جلوی در وایساد و به نیمکتی که روش می نشست نگاه کرد،جونگهی اونجا نشسته بود و هیچ نیمکت خالیه دیگه ای وجود نداشت،با خودش گفت:(الان کجا بشینم!؟)بعد از چند ثانیه یونگی اومد و دید ا/ت جلوی در کلاس ایستاده رفت پیشش و دستشو گرفت و با خودش برد و با هم روی نیمکت یونگی نشستن.جونگهی با عصبانیت و حسادت بهشون نگاه کرد و با خودش گفت:(هه چه مسخره!)

• #موسیقی
• #فیک
• #شوگا
• #پارت۱۵