داستان هزار و یک شب سفر کوله گردی و هیچ هایک به دور آسیا

99 بار بازدید - 4 سال پیش - هزار و یک شب گذشت!
هزار و یک شب گذشت! از روزی که سرانگشت دست ها رو توی سالن پلشت فرودگاه امام به هم قفل کرده بودیم و چشم های مضطرب مون رو از هم می دزدیدیم؛ اون طرف گیت خروج، یک ناشناخته مطلق انتظارمون رو می کشید و ما فقط به اندازه هشت تا موزائیک باهاش فاصله داشتیم. یه صدای خفته از پشت خِفتمون کرده بود و تا آخرین موزائیک همراهمون می اومد: «هی! نرو، بمون، زندگی ات رو بکن!» ولی کار از این حرف ها گذشته بود. همه اون چیزی که از زندگی می خواستیم رو بار دو تا کوله پشتی کرده بودیم و قرار بود قدم بزاریم توی یه مسیر بی انتها. یک دسته تا نخورده سوال توی سوراخ سنبه های ذهنمون سرک می کشید؛ به حدی که جایی برای جولون دادن جُبن و ترس توی اون یه تیکه جا باقی نمونده بود. سرانگشت دست هامون رو محکم به هم قفل کرده بودیم و می دونستیم قراره چقدر ملالت و دلتنگی ببینیم. لپ هامون اما از سر شوق گل انداخته بود؛ گمان می بردیم چه تجربه های نابی بعد از موزائیک آخر دارن انتظارمون رو می کشن ... هزار و یک شب گذشت. کلی از ارزش های موروثی از زندگی مون حذف شدن و هنوز این عطش شیرین برای دیدن و شنیدن، برای تجربه کردن، یادگرفتن ، لذت بردن و رشد کردن توی وجودمون غلیان می کنه. ======================== سفرنامه های ما رو از شبکه های اجتماعی دنبال کنید: اینستاگرام: https://bit.ly/39EmHow فیسبوک: https://bit.ly/2CBwk9D کانال آپارات: https://bit.ly/3es13nu وب سایت: http://unknownworld.ir/
4 سال پیش در تاریخ 1399/12/04 منتشر شده است.
99 بـار بازدید شده
... بیشتر