دست های خالی / صابر خراسانی

saberkhorasani_ir
saberkhorasani_ir
866 بار بازدید - 4 سال پیش - روزگاری شکسته ای بودم، که
روزگاری شکسته ای بودم، که زِ فریاد سینه‌ام پر بود دست‌هایم همیشه خالی بود، مثل هر روز نام آجر بود پای من بی اراده راه افتاد، گفتم آقا سلام، اشکم ریخت دست هایم به سینه ام آمد، با همین احترام اشکم ریخت
4 سال پیش در تاریخ 1399/04/30 منتشر شده است.
866 بـار بازدید شده
... بیشتر