فیک ا/ت و تهیونگ پارت ۸ =]
217 بار بازدید -
3 سال پیش
-
خوخو
اینپارتومننوشتم
حمایتنکنین ممکنهدیگهننویسیم =]
خوخو
اینپارتومننوشتم
حمایتنکنین ممکنهدیگهننویسیم =]
پارت ۸ :
یونا رو دیدم عع وات د هل اون کیه ؟؟
یونا : سلام ا/ت
ا/ت : سلام
یونا : الیس این خواهرمه ا/ت
ا/ت : بعلی بعلی و شما ؟؟
الیس : من الیسم بهترین دوست یونا یادته دیگه ؟؟
ا/ت : اها یادم اومد
یونا : ا/ت تهیونگو دیدی ؟؟
ا/ت : یوناااا ساکتتتت شو الان کل مدرسه میفهمن
یونا وقتی اینو گفت که دیدم تهیونگ داره میاد نزدیکم خدا رو شکر هیچی نشنید
*از دید تهیونگ*
میتونم بهش پیشنهاد بدم که برسونمشون خونشون که خونشونم یاد بگیرمممم اره اره این بهترین فکره خو خو تهیونگ فقط خیلی ساده به ا/ت سلام میکنی و میگی میتونم برسونمت خونتون
تهیونگ : اعه این خیلی مسخرس به یک چیز دیگه فکر کنننن اها گرفتم فقط سلام میکنمو میگم مدرسه رو نشونت بدم همینطوری ادامه میدم بعد ازش میخوام که برسونمش اره همین عالیه خو خو =]
تهیونگ : سلام ا/ت
ا/ت : سللامممم
تهیونگ : مدرسه رو کامل دیدی ؟؟
یونا اومد جولو
یونا : میدونی راستش ......
دستمو گرفتم جولوی دهن یونا
ا/ت : نه ندیدم
تهیونگ : میخوای من نشونت بدم کل اینجا رو میشناسم ؟؟
ا/ت : ا ...... ا ...... ره
*ا/ت*
تهیونگ دستمو گرفت عرررر چه دستای نرمی داشتتتت
ا/ت : خوب ا/ت بسه دیگه اروم باعش
تهیونگ : ا/ت ؟؟ زنده ای ؟؟
ا/ت : اعه سلام
تهیونگ : سلام ؟؟
ا/ت : ببخشید یک ثانیه هنگ کردم
تهیونگ : ( خندید =| ) اشکال نداره بیا بریم
کل مدرسه رو بهم نشون داد چقدر از مدرسه ی قبلیم بزرگ تر بود
تهیونگ : عمممم ا/ت الان زنگ مدرسه میخوره
ا/ت : اره من میرم میشینم تو کلاس فعلا
تهیونگ : ا/ت میخوای من برسونمت خونه
ا/ت : عمممم اکی به مامان بابام خبر میدم
*بعد از کلاس*
تهیونگ : ا/ت بریم ؟؟
ا/ت : جا ...... یعنی بله ؟؟ چی کجا ؟؟ من کیم ؟؟ تو کیی ؟؟
تهیونگ : ( خندید =| ) قرار بود من برسونمت
ا/ت : عا اها چرا میخندی خو ؟؟
تهیونگ : ههیچی
*تو راه*
تو راه حرف نزدیم فقط از پنجره بیرونو نگاه میکردم
اما نگاهای تهیونگو احساس میکردم =] برگشتم سمتش دیدم ی دفعه نگاهشو ازم دزدید و به جولو نگاه کرد میخواستم ی حرفی بزنم مجبور شدم سر صحبت یونا و یونگیو باز کنم
ا/ت : عمممم میگم بنظرت یونگی رو یونا کراش داره ؟؟
تهیونگ : نمیدونم ولی وقتی یونا به جین گفت اوپا ضایع بود
ا/ت : یونا روش کراشع ولی نمیدونم چطوری به یونگی بگم دو طرفس
تهیونگ : میخوای کمکت کنم بهش بگی
*افکار ا/ت *
ا/ت : خو خو ا/ت ببین الان بهترین زمانه که ازش بخوای بیاد خونتون و باهاش بیشتر اشنا شی تازه اینطوری راحت تر میتونی از مامان بابات بپرسی برای همکاری باهاشون خو عالیه الان بهترین زمانه
ا/ت : میخوای بیای خونمون ؟؟ اینطوری خودت برای همکاری از مامان بابام میتونی بپرسی
تهیونگ : اعه اکی میام
ا/ت : عر ...... ینی اک =|
*خونه ی ا/ت اینا *
خوخو
شرایطپارتبعد :
۲۰ تالایک
۵ تاکام
3 سال پیش
در تاریخ 1400/06/21 منتشر شده
است.
217
بـار بازدید شده