داستان خنده دار من و بابا و نردبان! | بابام رو نصف شب با دزد اشتباه گرفتم!

میثم شو | طنز و سرگرمی
میثم شو | طنز و سرگرمی
84 بار بازدید - پارسال - حدود ۲۵ سال پیش( ۱۴،۱۵ساله
حدود ۲۵ سال پیش( ۱۴،۱۵ساله بودم) شبا تو حیاط میخوابیدیم، خلاصه یه شب تو حیاط خوابیده بودیم هوام هم خیلی گرم بود، نصف شب با صدای جرجر از خواب پریدم همینکه چشامو باز کردم تو تاریکی دیدم یه نفر یه چیز بزرگ انداخته پشتش و داره از نردبون بالا میره هرچقد نگاه کردم اونقدری تاریک بود نتونستم چیزی تشخیص بدم فکر کردم دزده و وسایل خونمون رو انداخته رو کول و داره از نردبون بالا میره و فرار میکنه، از ترس زبونم بند اومده بود شروع کردم جیغ و داد،کل خونه ریختن بیرون،حالا نگو بابامه که رخت خوابشو انداخته پشتش و داره میره که پشت بوم بخوابه. هیچی دیگه با توسری خوابوندنم..
پارسال در تاریخ 1402/02/15 منتشر شده است.
84 بـار بازدید شده
... بیشتر