Boostan Saadi, 3 stories/hekayat (سه حکایت از بوستان در باب تواضع )

دیدیش؟
دیدیش؟
642 بار بازدید - 5 سال پیش - سگی پای صحرا نشینی گزید
سگی پای صحرا نشینی گزید به خشمی که زهرش ز دندان چکید شب از درد بیچاره خوابش نبرد به خیل اندرش دختری بود خرد پدر را جفا کرد و تندی نمود که آخر تو را نیز دندان نبود؟ پس از گریه مرد پراگنده روز بخندید کای مامک دلفروز مرا گر چه هم سلطنت بود و بیش دریغ آمدم کام و دندان خویش محال است اگر تیغ بر سر خورم که دندان به پای سگ اندر برم توان کرد با ناکسان بدرگی ولیکن نیاید ز مردم سگی
5 سال پیش در تاریخ 1398/02/15 منتشر شده است.
642 بـار بازدید شده
... بیشتر