تُف

نبیل یوسف شریداوی
نبیل یوسف شریداوی
250 بار بازدید - 4 سال پیش - چروکیدگی و تلخی چهره ی
چروکیدگی و تلخی چهره ی تو که اگر هم بخندد (که نمی خندد) تلخ تر و مچاله تر می شود از حسرت، از یک عمر حسرت از نداشتنِ هیچگاهِ هیچ چیز از اینهمه پوچی که حتی رویایی در آن سبز نیست کودکیت را که لابلای این نخل هایِ آن گاه سبز، گذشت و تو بی محابا کودک بودی را یاد نمی آوری گویی از آن زمان که یاد داری همین بوده همین خشکیدگی و بی ثمری و تلخی... تُف به روزگار تُف به این روزگار تُف به این روزگاری که تو را چنین خواست و ما را مجبورمان کرد سرنوشت تو را ببینیم و ما که تاب اینهمه تلخی نداریم گمان کنیم سرنوشت تو با سرنوشت ما نه یکی ست! فریبمان دادند و ما بیشتر در فریبیدن خویش کوشیدیم که سرنوشت تو، سرنوشت ما نیست خود را گم و گیج کردیم تا نبینیمت نبینیم شلاق بی رحم این روزگار سفله را که چگونه در هوا زوزه می کشد تا بر تن تو فرود آید و تکه ای دیگر از تو بِـکَـنَـد و ما به زیستن ادامه دادیم زیستنی که باید خود را گم و گیج می کردیم تا ندانیم چه خفت باریم ما چه بَدی م و چقدر بیگانه با خود و دور از خویش تُف... بی هندزفری گوش ندهید!
4 سال پیش در تاریخ 1399/10/16 منتشر شده است.
250 بـار بازدید شده
... بیشتر