اشعار مولانا - دیوان شمس - غزل شماره ده

جادوی شعر
جادوی شعر
889 بار بازدید - پارسال - خوانش و تفسیر اشعار مولانا
خوانش و تفسیر اشعار مولانا جلال الدین رومی دیوان شمس - غزل شماره ده مهمان شاهم هر شبی بر خوان احسان و وفا مهمان صاحب دولتم که دولتش پاینده با بر خوان شیران یک شبی بوزینه‌ای همراه شد استیزه رو گر نیستی او از کجا شیر از کجا بنگر که از شمشیر شه در قهرمان خون می‌چکد آخر چه گستاخی است این والله خطا والله خطا گر طفل شیری پنجه زد بر روی مادر ناگهان تو دشمن خود نیستی بر وی منه تو پنجه را آن کو ز شیران شیر خورد او شیر باشد نیست مرد بسیار نقش آدمی دیدم که بود آن اژدها نوح ار چه مردم وار بد طوفان مردم خوار بد گر هست آتش ذره‌ای آن ذره دارد شعله‌ها شمشیرم و خون ریز من هم نرمم و هم تیز من همچون جهان فانیم ظاهر خوش و باطن بلا
پارسال در تاریخ 1402/03/03 منتشر شده است.
889 بـار بازدید شده
... بیشتر