سریال روزگارانی در چوکوروا قسمت ۳۹

نیما افشارنادری
نیما افشارنادری
9 هزار بار بازدید - 4 سال پیش - سریال روزگارانی در چکوراوا قسمت
سریال روزگارانی در چکوراوا قسمت 39 آدرس کانال مشکی ترکی https://www.seevid.ir/fa/result?ytch=UCmu9... غفور به بیمارستان رفته و حسن را پیش هونکار می برد. هونکار با حسن صحبت کرده و به او بسته ای پول میدهد. غفور به همراه حسن سر زمین رفته و به همه می‌گوید که ییلماز به پسر حسن زده و فرار کرده است، ولی دمیر او را به بیمارستان برده و به او رسیدگی کرده است. سپس همه را توجیه میکند که ییلماز آدم بدی است ولی دمیر آدم خوبی است. جنگاور و دمیر با پیگیری از کارخانه ییلماز، آدرس خانه او را پیدا کرده و دم خانه می روند و از دور به آنجا نگاه میکنند. دمیر به شدت از پیشرفت وضعیت ییلماز عصبی است و نمیداند باید چه کند. در خانه، زلیخا که متوجه شده است هیچ کاری نمی‌تواند بکند، تصمیم می‌گیرد تظاهر به پشیمانی بکند تا بتواند خودش را نجات دهد.او به هونکار میگوید که کارش اشتباه بوده و باید قدر زندگی اش را بداند و فقط به پسرش فکر کند. شب وقتی که دمیر به خانه می آید نیز، زلیخا با مهربانی و محبت از او بخاطر رفتارش و همچنین پنهان کردن نسبتش با ییلماز از او معذرت خواهی میکند و به او ابراز علاقه میکند. دمیر جا میخورد و خوشحال می شود. بعد از اینکه زلیخا به اتاق می رود، دمیر ماجرا را با هونکار میگوید، با این حال هونکار میگوید که شاید این برخورد واقعی نباشد و باید به مرور زمان متوجه شوند. صبح روز بعد، وقتی غفور به بازار می رود تا خرید کند، از فروشنده در مورد کارخانه جدید ییلماز می شوند.‌او سریع خودش را به خانه رسانده و با هیجان موضوع را به دمیر میگوید و از او انتظار پول دارد، اما دمیر میگوید که خودش زودتر از او آدرس ییلماز را پیدا کرده است. غفور به خانه خودش رفته و ثانیه با حرص از اینکه او نتوانسته پول را از دمیر بگیرد او را تحقیر میکند. غفور که عصبی شده، میگوید که همه جا را دنبال ییلماز گشته و تلاشش را کرده است. او بین حرفهایش، به ییلماز به عنوان عشق زلیخا اشاره میکند و این موضوع از دهانش در می رود. ثانیه با شنیدن این حرف شوکه می شود. غفور هول شده و از ثانیه میخواهد که به هیچ عنوان این موضوع را به کسی نگوید، وگرنه آنها را می کشند. ثانیه از اینکه غفور تمام مدت این ماجرا را از او پنهان کرده بود، دلخور می شود. یک نفر دم در آمده و تعدادی چک برای دمیر می آورد و دمیر متوجه می شود که شرمین مبلغ بالایی را بدهکار است و اگر پرداخت نکند، از او شکایت می شود. او با عصبانیت با شرمین دعوا کرده و به او میگوید که باید خانه اش را به او بفروشد. شرمین با ناراحتی به خانه اش می رود و گریه میکند. کمی بعد، ولی با شرمین تماس گرفته و با او قرار میگذارد. نظیره دنبال گولتن آمده و به او میگوید که ییلماز میخواهد او را ببیند. گولتن خوشحال شده و ذوق میکند. او به اتاق رفته و بهترین لباس خود را میپوشد و به خودش می‌رسد.او سر قرار با ییلماز رفته و ییلماز به او میگوید که از او کمک میخواهد تا یک بار زلیخا را ببیند. گولتن جا خورده و ناراحت می شود.
4 سال پیش در تاریخ 1399/07/30 منتشر شده است.
9,061 بـار بازدید شده
... بیشتر