قصه تصویری کودکانه

دنیای قصه
دنیای قصه
8.4 هزار بار بازدید - 3 سال پیش - متن داستان اسراف:  سهیل کوچولو
متن داستان اسراف:  سهیل کوچولو هر سال تابستون مهمون خونه مادربزرگش بود و هر سال سه ماه تابستون رو اونجا میموند. خونه مادربزرگ سهیل یه حیاط با صفا و سبز و خرم داشت و سهیل تمام روزش رو تو حیاط میگذروند و به آب بازی مشغول بود.  مادربزرگش هم هر روز بهش اعتراض میکرد و میگفت: پسرم انقدر شیر آب رو باز نزار ، حیفه آب اسراف ميشه اما سهیل گوش نمیکرد. تا این که یه روز سهیل تو حیاط بود و میخواست به درختای حیاط آب بده که یه دفعه آب قطع شد. سهیل چند دیقه ای تو حیاط بازی کرد ولی حوصله اش سر رفت ، برای همین از مادربزرگ اجازه گرفت تا بیرون بره و تو کوچه قدم بزنه. تو محله اونا همه جا آب قطع بود و گربه های محل هم تو جوی ها و باغچه ها دنبال آب میگشتن و همه تشنه بودن. سهیل گربه ای رو دید که از شدت تشنگی زبونش رو روی آسفالت خیابان میکشید تا خنک بشه اما هیچ جا خبری از آب نبود. سهیل کوچولو به خونه برگشت و کاسه آبی که مادربزرگش کنار گذاشته بود رو برای گربه ها آورد و روی زمین گذاشت. گربه کوچولو به سمت آب دوید و اونقدر تشنه بود که با ولع زیادی آب میخورد و همون موقع بود که گربه ای چاق آروم آروم به سمت اونا اومد و همه گربه ها راه رو باز کردن تا اون آب بخوره. پشت سر اون گربه تعدادی بچه گربه کوچولو هم اومدن و سهیل تازه متوجه شد که اون گربه یه مادر و با بچه هاش اومده تو آب بخورن ، سهیل با دیدن این صحنه تازه متوجه شد که آب چقدر با ارزشه.  چند روز کامل آب کوچه اونا قطع بود و تمام برگای درختا و بوته ها از بی آبی پلاسیده شده بودن و همه جا خشک خشک بود. سهیل متوجه شد بدون آب چقدر زندگی سخت ميشه و ما باید قدر آب رو بدونیم و آب رو هدر ندیم ، یه دفعه با صدایی بلند همه خوشحالی کردن و به آسمون نگاه کردن. بله بارون شروع به باریدن کرده بود و تمام زمین ها و درختا و باغچه ها و حتی گربه ها و حیوونای دیگه رو سیراب کرد. سهیل هم زود به خونه برگشت و از اون روز متوجه شد که آب رو زیاد مصرف نکنه و شیر آب رو موقعه ای که نیاز نداره ، باز نزاره تا همه از آب بتونن استفاده کنن و همه خوشحال باشن.
3 سال پیش در تاریخ 1400/09/17 منتشر شده است.
8,471 بـار بازدید شده
... بیشتر