فیک جونگ کوک The red line of love خط قرمز عشق پارت ۱۰

♧{Jinkook}♤
828 بار بازدید - 3 سال پیش - خب میخوام برای این پارت
خب میخوام برای این پارت شرط بزارم (: تا الان مهربونی کردم اپ کردمممم /: دیه شرط دارهههه ¹⁰ *رفتم پایین ولی با چیزی که دیدم خشکم زد یه دختر که لباس بازی پوشیده بود و هزار من ارایش داشت تو بغل ارباب بود ارباب بزور اونو از خودش جدا کرد تا چشمش بهم افتاد بهتش زد احساس کردم چشاش غمگین شد* شیون عزیزم کوک خستس بهتره بذارین برا یه وقت دیگ $واااا خاله جون مثلا من اومدم اینجا من مهوونماااا بعد کوک خسته باشه *از پروییش دهنم باز موند سرشو چرخوند که باهم چشم تو چشم شدیم تو یه لحظه صورتش از خشم سرخ شد و اخماش رف توهم* $خانم کی باشن؟؟ *نگاها چرخید سمت من نمیدونستم چی بگم که ارباب اومد سمتم و دستمو گرفت کشید پیش خودش دستشو دور کمرم حلقه کرد* _ایشون یونا خانم بنده هست *دیگ داشت دود از سرش بلند میشد* $ینی چی که خانومته؟؟؟ _واضح نیست؟؟ ایشون همسرم و مادر بچمه *جااااانم بچهههههه چشمام به اندازه توپ تنیس شده بود اون دختره شیون هم دست کمی ازم نداشت* $ای...این... حام...حاملست؟؟؟؟ _بله چیز عجیبی *دیگه طاقتش تموم شد و داد زد* $ینی چی که خانومته و حاملست؟؟؟ پس قراردادمون چی میشه؟؟؟ من چی میشم؟؟؟؟ فکرمنو نکردی که عاشق توعه عوضی شدم _اولند که هیچ قراردادی بین ما نبوده و فقط خرافات و رویاهای خودته دومند الان ایشون خانوممه همه کسمه عشقمه و دوسش دارم و سومند من زورت نکردم اینجا باشی و عاشقم شی راه باز جاده دراز میتونی بری *اشکای دختره دیگه در اومده بود* $خیلی پستی ولی منتظر انتقامم باش _منتظرم *بعد رفت طرف درو محکم کوبید به بهم با صدای در انگار تازه به خودم اومدم ارباب بعد رفتنش یه نفس راحت کشید* دختره وحشی چرا اینجوری میکنه اینقد خوشحالم که عروسم نشد *ینی قرار بود ارباب با اون ازدواج کنه؟؟ بایاداوری یچیزی سریع بازوی ارباب رو کشیدم داخل اشپزخونه* _هی چته تو +که من حامله ام نه؟؟؟ _اها در اون مورد دیگ باید یچیزی میگفتم ول کنه +اصلا اون دختر کی بود؟ *اهی کشید و نشست رو صندلی که منم پیشش نشستم* _اسمش شیون و دختر خالمه از کوچکیمون منو اونو همیشه باهم میخوندن میگفتن خیلی بهم میایین و این حرفا ولی همش حرفای خالم اینا بود چون ثروتم چشمشون رو گرفته بود من اگه چیزی بخوام همیشه میگم ولی در این مورد همیشه سکوت کردم اصلا از دخترای افاده ای خوشم نمیاد از وقتی هم چسبید بهم دیگ بدتر اصلا ازش خوشم نمیاد الانم اومده بود اینجا تا مثلا اغوام کنه ولی اون نمیدونست که تو اینجایی +خب اینجوری میره به همه درمورد من میگه _خب بگه زنمی دیگ چه مشکلی داره +کی گفته من زنتم؟؟ _پس زنم نیستی؟ +نه _باشه میبینیم *یدفه منو بلند کرد و برد طرف اتاق خواب و انداخت رو تخت و روم خیمه زد با کاری که کرد....* بسه دیه /: ۳ نظر (: ۱۰ تا لایک (بقیه میگن ۲۰۰ تا لایک هققق)
3 سال پیش در تاریخ 1400/07/21 منتشر شده است.
828 بـار بازدید شده
... بیشتر