معرفی کتاب شب های سپید یا شب های روشن مطرحی از فئودور داستایفسکی

YarMehrban
YarMehrban
22 بار بازدید - 4 سال پیش - ارسال رایگان به سراسر اروپا
ارسال رایگان به سراسر اروپا ️ ارتباط با ما Www.yaremehraban.eu https://t.me/yaremeehraban https://instagram.com/yaremehrabany اولین کتاب فروشی بزرگ فارسی در اروپا شب های سپید یا شب های روشن عنوان رمان کوتاه و مطرحی از فئودور داستایفسکی است که در سال ۱۸۴۸ انتشار یافت و از لحاظ زمانی، دومین اثر فئودور داستایفسکی است. فئودور داستایفسکی در یکی از نامه‌ های خود، این اثر را «رمانی احساساتی از خاطرات یک خیالباف» معرفی کرده است. این داستان به زندگی شخصی می پردازد که از تنهایی و خیال‌ پردازی رنج می‌ برد. در واقع شرحی از اشتیاق یک جوان خیال باف است و به دنبال گمشده ای می گردد که با همزبانی کند. در این اثر ژرف که رویا های شبانه‌ ی یک جوان را می شنوید، احساس می کنید این صداها ، صدای خود نویسنده است. این که داستان به زبان اول شخص است، نیز به این موضوع دامن می زند در « شب های سپید » نیز فئودور داستایفسکی با قدرت به بیان درونیات، افکار و زوایای تاریک زندگی افراد می پردازد. این قدرت چنان است که تمامی شخصیت های داستان شب های سپید، آشنا به نظر می رسند. داستان زیبای شب های سپید با نقل قول شاعرانه یی از قطعه شعر (گل) سروده ایوان تور گنیف آغاز می شود. و آیا تقدیرش چنین بود که در لحظه یی از زندگی اش به قلبت راه یابد؟ یا از آغاز چنین مقدر شده بود تا برای همین یک لحظه سیال زندگی کند در ژرفای قلبت راوی از مشاهدات خویش به هنگام قدم زدن در خیابان های سن پترزبورگ می گوید. شب های شهر را دوست دارد و احساس آرامش می کند. از گردش های روزانه خوشش نم آید چرا که بسیاری از کسانی را که دوست دارد ببیند، در هنگام روز نشانی نمی یابد، به هنگام دیدارهای شبانه آشنایان، احساسات او بر می انگیخته می شود، از شادی های شان شاد و از اندوه های شان غمگین می گردد. وقتی چهره یی نا آشنایی را می بیند، احساس غربت می کند. او خانه های تازه ساز را می شناسد. خانه ها با او سخن می گویند و به او می گویند چه گونه بازسازی یا رنگ آمیزی شده و یا چه گونه تخریب شده اند. او تنها در آپارتمان کوچکی در سن پترزبورگ زندگی می کند، با بانوی خدمتگاری غیر اجتماعی که از او مسن تر است. مانند خیلی از داستان‌های داستایفسکی، شب‌های روشن داستان یک راوی اول شخص بی‌نام و نشان است که در شهر زندگی می‌کند و از تنهایی و این که توانایی متوقف کردن افکار خود را ندارد، رنج می‌برد. این شخصیت نمونهٔ اولیهٔ یک خیال باف دائمی‌ست. او در ذهن خود زندگی می‌کند، در حالی که خیال می‌کند پیرمردی که همیشه از کنارش رد می‌شود اما هرگز حرف نمی‌زند یا خانه‌ها، دوستان او هستند. این داستان به شش بخش تقسیم می‌شود. شب های سپید شب اول کتاب با نقل قولی از شعر گل نوشتهٔ ایوان تورگنیف آغاز می‌شود: "و آیا این نقشی بود که سرنوشت برایش برگزیده بود تنها لحظه‌ای در زندگی او تا به قلب تو نزدیک باشد؟ یا این که طالعش از نخست این بود تا بزید تنها دمی گذرا را در همسایگی دل تو" راوی تجربه‌هایش از قدم زدن در خیابان‌های سن پطرزبورگ را توصیف می‌کند. عاشق شهر در شب است، زیرا در شب احساس آرامش می‌کند. او هنگام روز احساس راحتی نمی‌کند زیرا همهٔ کسانی که عادت به دیدنشان در روز داشت دیگر نبودند. همهٔ احساساتش از آن جا نشأت می‌گرفت. اگر آن‌ها شاد بودند، او شاد بود. اگر آن‌ها اندوهگین بودند، او نیز اندوهگین می‌شد. هنگامی که چهره‌های جدید می‌دید احساس تنهایی می‌کرد. شخصیت اصلی همچنین خانه‌ها را می‌شناخت. هنگامی که در خیابان قدم می‌زد آن‌ها با او سخن می‌گفتند و برایش می‌گفتند چگونه نوسازی می‌شوند، با رنگ جدید دوباره نقاشی می‌شوند یا تخریب می‌شوند. شخصیت اصلی به تنهایی در یک آپارتمان کوچک در سن پترزبورگ زندگی می‌کند و فقط خدمتکار مسن و غیر اجتماعی‌اش ماترونا را دارد که با او مصاحبت کند. او به بیان رابطه‌اش با دختری جوان به نام ناستنکا (مصغر محبت آمیز آناستازیا) می‌پردازد. نخستین بار او را را درحالی که به نرده‌ای تکیه داده و می‌گرید می‌بیند. نگران می‌شود و پیش خود می‌اندیشد که آیا برود از او بپرسد مشکل چیست یا نه، اما سرانجام خود را وادار می‌کند تا به قدم زدن ادامه دهد. چیزی خاص در آن دختر وجود دارد که کنجکاوی راوی رل برمی‌انگیزد. سرانجام زمانی که صدای جیغ زدن او را می‌شنود مداخله می‌کند و او از دست مردی که آزارش می‌دهد نجات می‌دهد . شخصیت اصلی خجالت می‌کشد و زمانی که او بازویش را می‌گیرد شروع به لرزیدن می‌کند. او توضیح می‌دهد که تنهاست و هرگز زنی را نشناخته‌است. ناستنکا به او اطمینان می‌دهد ک
4 سال پیش در تاریخ 1399/10/23 منتشر شده است.
22 بـار بازدید شده
... بیشتر