دو باره آدینه آباد (15) خیرات بازگشت به منزل اول

ahmadsh55
16 بار بازدید - پارسال - دو باره آدینه آباد (15)
دو باره آدینه آباد (15) خیرات بازگشت به منزل اول خیرات... نام مکانی بود در همان زمان های دورتر... در روستای ما... شبیه کاروانسرایی کوچک... خانه ی مسافر... نامش خیرات... چون امر خیر بود و... اقامت شبانه ی مسافران در آن...صلواتی... جایی بود برای خواب مسافر... و جایی داشت برای استراحت اسبان و استران! روستای ما... زمانی...سه "خیرات" داشت! خیرات اصلی...کنار مسجد... محل اقامت زائران... که می رفتند برای زیازت... یا می آمدند از زیارت! داستانی هم هست که... گفته شده... یا ساخته شده... در باره ی بعضی مردمان قدیم روستا... که در آن ذکری شده از خیرات... داستان خیرات... لایه ای دارد...ظاهزی شاید ساختگی... و لایه ای درونی و باطنی... خیلی واقعی! می گفتند که... داستان... از این قرار... جمعی از مردم روستا... به قصد سفر... می نشینند بر پشت اسب و استر... و راهی می شوند به مقصدی... که باید می بودند...شب را هم... در راه.... راه می اقتند از روستا... در بامدادی آرام و با صفا... اما... بعد از ساعاتی... هوا خراب می شود... ابرهای سیاه و... رعد و برق و... شرشر باران... مشکل می شود راه رفتن... برای مرکب ها... راه بلد می گوید: نمی شود رفت از راه اصلی میدان! چونکه... پای چهارپایان...می ماند در گل! و یا می لغزد... می رویم...از راه فرعی بالایی... راه بالایی را هم... رفتند از روی تپه ها... مشکل دیگری بود...در راه... مشکل راهزن ها... بعضی آشنا...بعضی نا آشنا... در پناهگاهی... کمی استراحت و نماز... و باز ادامه ی راه.. راه بلد...باز پیچید ...به سمتی... در زیر باران...و دولان و دومان! خلاصه این که... شب می شود... و می رسند به روستایی... و می روند به سوی مخل شب ماندن مسافران... بسوی "خیرات"... بعد از بستن اسبان و استران... و کشیدن نفسی راحت... می روند برای استراحت! یک باره... کسی می گوید: چقدر شبیه "خیرات" خودمان! دیگری می گوید که... گویا...خیرات خودمان! و خلاصه... صبح که می شود... می فهمند که... راه گم کرده اند و... برگشته اند به...منزل اول! ما... گذر می کنیم از لایه ی اول! لایه ی برگشتن مسافران به خانه ی اول! زیرا که... شاید ...ساخته...یا بافته! اما... لایه ی پنهانی آن... گم کردن راه... و گرفتار شدن به... راه بلدان نا آگاه... و دور خود چرخیدن... و خود ندانستن... حکایتی است که... برای
پارسال در تاریخ 1402/05/24 منتشر شده است.
16 بـار بازدید شده
... بیشتر