تصور کن جونگ کوک بھترین معلم دنییβеຣт теаснея in۔۔پارت۸

آنچھ گذش:﴿بدو بدو داشتم از پلھ ھا پایین مے اومدم ک ی دفھ پلھ ے آخر و ن دیدم و تالاپ خوردم زمین وقتے ب خ ودم اومدم دیدم دارھ ازم خ ون میاد با خودم گفتم =من تموم کردم حلالم کن مامان اما دیدم از سرم خون نمیاد بلن شدم و رفتم جلو آیینھ دیدم یا خداااا از دھنم خون میاد چو چو چو چو چون دندون جلوم شکستھ بود وایے جرررررررر خیلی ناجور وایی رفتم پیش مامانم و خ ودم و بھش نشون دادم اما رے اکشنش مامانم خیلے عشق بود :"خو مے خواستے زمین ن دارے —0— اینم از جوابم نشستم سر سفرھ تا ی لقمھ کوف کنم حالا مے فھمم عجلھ واقعا کار شیطونھ بعد خوردن صب ونھ رفتم تو اتاقم لباس پوشیدم ھوا گرم بود پس ی مانتوے سبز پستہ اے با ی شلوار نخودے و شال کرم رنگ پوشیدم ی ریمل و ی رژ نارنجے کم حالم زدم و دستبنداے رنگے رنگے و ساعت مچیم و دستم کردم با خودم گفتم خو با کوک حرف نمے زنم تا دیدھ ن شھ اوھ وقتش بود قرار بود ینا بیاد دنبالم آخ با اون قرار بود دو تایے بریم سر کلاس وایے خدا ۔۔۔(۵دیقہ بد) بوق بوق دیدم یکے بوق مے زنھ با خودم گفتم حتما یناعھ آخھ اون گواھینامھ دارھ و مے تونھ ماشین برونھ پس گفتم دنبال منم بیاد رفتم پایین و از مامانم خداحافظے کردم بعد از جا کفشے کفشاے کتون کتمم و پوشیدم و رفتم سوار ماشین ینا شدم ینا چ طورے ؟؟من افتضاح ینا :چرا؟؟من ': دندونم و ببین وایے داش تا دو ساعت مے خندید ک آخر گفتم دیر شد بریم ینا :حال زیاد دیدھ نمیشھ ن نظر عوض شد افتض دیدھ مے شھ من ۰-۰ببند دھنت و تا سرویسش ن کردم —-— ینا :باش باش رسیدیم بریم تا از ماشین پیادھ شدیم رفتیم توے موسسھ نقاشے و ھمین ک مے خواستم وارد کلاس شم ۔۔۔۔۔ اینم از این پارت گایز خوب بود!؟

• #موسیقی
• #فالو_و_کامنت
• #تو_این_داستان_خیل_کم
• #لطفا_کامنت_بذارین