سریال دکتر معجزه گر قسمت ۸۷

نیما افشارنادری
نیما افشارنادری
1.4 هزار بار بازدید - 3 سال پیش - سریال دکتر معجزه‌گر قسمت 87
سریال دکتر معجزه‌گر قسمت 87 دوبله فارسی آدرس کانال مشکی ترکیدو https://www.seevid.ir/fa/result?ytch=UC-Bs... داستان قسمت آخر سریال دکتر معجزه‌گر. علی و نازلی عروسی می‌کنند. https://youtu.be/nmfEuNAJPyw داستان قسمت آخر سریال عشق از نو. بچه فاتح و زینب زنده می‌ماند؟ https://youtu.be/q3GItVplB94 گولین به خاطر دانستن موضوع بارداری کیویلجیم عصبی است و میخواهد این موضوع را به بلیز بگوید، اما گونش اجازه نمیدهد و می‌گوید که او نباید دخالت کند و شاید با این کار باعث بشود که کیویلجیم واقعا بچه را سقط کند و آن وقت او باعث جان یک نفر می شود. گولین قبول میکند، اما می‌گوید که باید حداقل با یک نفر در این مورد مشورت کند.‌ آنها دمیر را برای این کار مناسب میدانند. تانژو سراغ عادل می رود و دوباره در مورد بستری بودن پدر علی به او هشدار میدهد. عادل او را بی انصاف میداند و از او میخواهد که اگر خودش میتواند، پدر علی را بیرون کند. تانژو با خونسردی به سمت اتاق حکمت می رود. عادل جلوی او را می‌گیرد. سپس می‌گوید که میخواهد بداند مشکل او با علی چیست. تانژو می‌گوید که او خوب میداند که علی بهانه است و مشکل او چیز دیگری است. عادل متوجه می شود که تانژو جایگاه او را در بیمارستان می خواهد. گولین و گونش، دمیر را صدا زده و موضوع کیویلجیم را به او می‌گویند. دمیر که تمایلی به دانستن این قضیه ندارد، از اینکه این موضوع را به او گفته اند عصبی می شود و میگوید که این مسأله به هیچکدام از آنها ربطی ندارد و نمی‌خواهد دردسر بکشد. سپس می رود. سیبل را به سمت اتاق عمل می برند. او قبل از رفتن، پسرش را بغل میکند و به او می‌گوید که تحت هر شرایطی او را دوست دارد. آن پسر به هوش می آید و پیشانی خود را در آینه نگاه میکند و خوشحال می شود. او از داملا و نازلی تشکر میکند. داملا از اتاق بیرون می رود و نازلی پیش او رفته و بابت اینکه باعث این کار شد، از او تشکر میکند. داملا با کلافگی می‌گوید که او کاری نکرده و نازلی اصرار به این عمل داشت. نازلی سعی دارد داملا را متقاعد کند که کار خوب خودش را قبول داشته باشد و بداند که خوب بودن چیز بدی نیست.داملا می‌گوید که نزدیک بود آن پسر در اتاق عمل بمیرد. نازلی می‌گوید که این قضیه به خیر گذشت، سپس بسته قرصهای مسکن را نشان میدهد که آن پسر آنها را نخورده بود و به نازلی تحویل داده بود، و به داملا می‌گوید که آنها باعث تغییر روحیه و زندگی او شده اند. سیبل بعد از عمل به هوش می آید. او به علی می‌گوید که گرسنه است. علی با خوشحالی بیرون می رود تا برایش غذا بیاورد. پسر سیبل داخل می رود و با خوشحالی مادرش را بغل میکند، ولی بیل هیچ حسی به او ندارد.پسر متوجه تغییر مادرش می شود و با ناراحتی بیرون می رود. علی او را دلداری میدهد و می‌گوید که این قضیه از مردن مادرش بهتر بود. سلوی پیس عادل می آید. عادل پکر است و می‌گوید که تصمیم دارد دو ماه دیگر در انتخابات بیمارستان، استعفا بدهد. سلوی از او میخواهد که به خاطر تانژو چنین کاری نکند و به فکر علی و بیمارستان باشد. فرمان با علی به خاطر اصرار برای عمل سیبل بحث میکند. او به علی می‌گوید که میداند علی به خاطر پدرش پریشان است، اما باید بپذیرد که همه آنها مشکلات خانوادگی دارند و این دلیل نمی شود که خودشان را ببازند. نازلی علی را از پیش فرمان می برد تا بیشتر ناراحت نشود. سپس به او می‌گوید که وقت آن است که سراغ پدرش برود و با او صحبت کند، زیرا این مشکل باید در درون او حل بشود. علی به اتاق پدرش می رود. حکمت در خواب و بیداری، علی را احمد تصور میکند و به او ابراز محبت میکند. سپس می‌گوید که علی هرگز به او بابا نگفته و اجازه نداد که او را لمس کند. علی او را بابا خطاب میکند، و جلو می رود تا دست حکمت را بگیرد. حکمت خوشحال می شود و از علی میخواهد که او را ببخشد. علی از دور، چهره احمد را میبیند که او را برای بخشیدن تایید می‌کند. همان لحظه قلب حکمت می ایستد. علی فریاد می زند که او را بخشیده است.او از اینکه حکمت قبل از شنیدن جمله او مرده است، ناراحت است. نازلی داخل آمده و به علی می‌گوید که حکمت حرف او را شنیده است. علی با گریه چشمان پدرش را می بندد.
3 سال پیش در تاریخ 1400/03/27 منتشر شده است.
1,490 بـار بازدید شده
... بیشتر