فیک جیمین(Just a smile)پارت 7

_عا خب به خاطر این گفتم یارو یکم چمیدونم بترسه و اینا +هه _چیشد؟ +هیچی داشتیم میرفتیم خونه. رسیدیم خونه من رفتم لباسام رو عوض کردم بعدش جیمین رفت. من رفتم تلویزیون رو روشن کردم داشتم نگاه میکرد که نفهمیدم کی خوابم برد. *** بلند شدم دیدم رو تختمم شب شده یا خدا مگه چقدر خوابیدم گوشیمو نگاه کردم دیدم ساعت دوازدهه خاک بر سرمممم عه جیمینم خوابه که اینجا حتما هم دیگه اون منو اورده. بلند سدم رفتم دست و صورتم رو شستم و رفتم سراغ یخچال هیچ غذایی پیدا نکردم که بخورم یه سیب برداشتم داشتم میشستمش کهکه ظرفی پرت شد رو کابینت جیغ زدم و سریع برگشتم _هو هو چته دیوونه چرا این موفع شب جیغ میزنی +خب نمیدونی اینجوری بیای میترسم _هوف حالا ول کن دیگه، بیا اینم غذا درست توی یخچالو نگا کنی بد نیس +جر این کجا بود ندیدمش ||||:_ رفتم غذا رو گرم کردم و خوردم بعد ظرف هایی که کثیف کرده بودم رو شستم و رفتم که دیگه بخوابم. رفتم داخل اتاقو رو تخت دراز کشیدم جیمینم رو تختش لالا بود. ولی خدایی جیمین با این اخلاق مسخره اش چقدر مهربونه _یک اینکه اخلاقم هر چی باشه از تو بهتره دو هم اینکه ممنون +اخلاق من یعنی بده:/بعدشم فهمیدی:/ _بابا فک کنم الان همسایه ها هم فهمیدن ....|:+ دیگه هیچ حرفی نزدیم...من هر وقت میخوام تو دلم یه یک چیزی بگم بلند میگم و همه میفهمن:| خوابم نمیبرد اههه هی این ور شدم هی اون ور شدم تا دیگه خوابم برد... (صبح) بلند شدم صبح شده بود و ساعت رو نگاه کردم دیدم عه ساعت هشت و نیم هس و جیمین ساعت نه زاید بره سر کار و این اقا هنوز خوابه که بلندش شدم رفتم سمتش و اروم تکونش دادم +جیمین،جیمین پاشو +هویی جیمین پاشو ساعت هشت و نیمه ها جواب نمیده یعنی طوریش شده نه باو داره منو سر کار میزاره حتما +جیمینننن پاشو دیگه لوس نشو جیمنننن اینقدر تکونش دادم و صداش کردم پا نشد نگران شدم واقعا گفتم برم به جونکو زنگ بزنم بهش بگم تا میخواستم برم دستمو گرفت و خودش یکم بلند شد و منو پرت کرد رو تخت و داشت از خنده جر میخورد _خیلی بیشعوری اشغال داشتم سکته میزدم اه +خخخخ واقعا فک کردی چیزیم شده _نه پس الکی میخواستم برم به جونکو زنگ بزنم. هی میخندید منم خندم گرفته بود دیگه که یهو متوجه اینکه جیمین روی من خوابیده شدیم و.... مرسی لاوم که خوندی:) شرایط پارت بعد لایک 18 کامنت 3 بابای:)!!!

• #متفرقه
• #fake
• #jimin
• #sad