176
4 بار بازدید -
2 هفته پیش
-
ویرانم از غم صد و
ویرانم از غم صد و هفتاد و شش نفر
از برنگشتن صد و هفتاد و شش سفر
خورشید خون گریست سحر روی دوش کوه
برجانِ پرپرِ صد و هفتاد و شش قمر
جوهر کم آمد آن شب و در روزنامه ها
با اشک چاپ شد صد و هفتاد و شش خبر !
نام شما نشسته به دل ها نیاز نیست !
باشد به نام تان صد و هفتاد و شش گذر
هریک چراغ صبح کسی بوده اند، آه...
آه از ندیدن صد و هفتاد و شش سحر
داد از پیام «جان پدر پس کجاستی؟
برباد رفتن صد و هفتاد و شش ثمر ...
از آخرین نگاه در آن آخرین وداع ...
از برنگشتن صد و هفتاد و شش سفر
شاعر :امیرشفیعی
2 هفته پیش
در تاریخ 1403/06/16 منتشر شده
است.
4
بـار بازدید شده