حکایت ملامت کردن مردی که مادرش را کشت | مثنوی معنوی مولانا - دفتر دوم

مینوی خرد
مینوی خرد
219 بار بازدید - 9 ماه پیش - ملامت کردن مردم شخصی را
ملامت کردن مردم شخصی را کی مادرش را کشت . روزی شخصی مادر خود را با ضربات چاقو و مشت کُشت. فردی به او گفت که تو خیلی بدذات هستی که چنین کاری کردی و حقی که مادرت بر گردن تو داشت را فراموش کردی. بگو چرا مادر خود را کشتی؟ ای بد اخلاق مگر او چه کار کرده بود؟ او گفت که مادرم کاری کرد که بسیار عار و ننگ بود و من او را کشتم زیرا خاک پوشاننده عیب او است. آن فرد گفت که تو باید آن مردها را می کشتی، مرد گفت که در این صورت باید هر روز یک مرد را می کشتم. برای همین او را کشتم تا نخواهم خون دیگران را بریزم. گلوی او را بِبُرَم بهتر از این است که گلوی دیگران را بِبُرَم. در ادامه مولانا از این حکایت نتیجه گیری می کند: آن مادر بد خاصیت در واقع نَفس تو است که هر فسادی از سوی آن ایجاد می شود. تو باید او را بکُشی وگرنه به خاطر آن باید هر لحظه یک نفر دیگر را متهم کنی و از بین ببری. این دنیای به این خوبی به خاطر آن نفس بر تو تنگ شده است و به خاطر آن با خداوند و بقیه در جنگ هستی. اگر نَفس خود را بکُشی، از هر بهانه گیری نجات پیدا خواهی کرد و هیچ دشمنی برای تو در دنیا وجود نخواهد داشت. . برش های کلیدی حکایت: 02:02 - شرح و تفسیر 02:17 - اشاره به حکایت شخص غریب در پی خانه 05:20 - مادر نماد چیست؟ 06:00 - نفس به چه تشبیه شده؟ 06:31 - چرا باید نفس خویش را کشت؟ . اگر از تماشای ویدئو لذت بردید، لطفا لایک کنید و نظرتون رو ثبت کنید، حتی با یه استیکر. با کمال میل پذیرای انتقادات محترمانه و سازنده شما هستم.
9 ماه پیش در تاریخ 1402/08/21 منتشر شده است.
219 بـار بازدید شده
... بیشتر