سریال دختران آفتاب قسمت ۱۲۳

نیما افشارنادری
نیما افشارنادری
5 هزار بار بازدید - 3 سال پیش - سریال دختران آفتاب قسمت 123
سریال دختران آفتاب قسمت 123 دوبله فارسی آدرس کانال مشکی ترکیدو https://www.seevid.ir/fa/result?ytch=UC-Bs... داستان قسمت آخر سریال عشق از نو. بچه فاتح و زینب زنده می‌ماند؟ https://youtu.be/q3GItVplB94 داستان قسمت آخر سریال دکتر معجزه‌گر، فصل اول. نازلی و علی به هم نزدیک می‌شوند؟ عادل می‌رود؟ https://youtu.be/TXkOxCPDdOE پلیس به در خانه سویلای می آید و در حالی که لونت انتظار دارند سویلای را با خودشان ببرند به دست خودش دستبند می زنند و لونت موقع خارج شدن از خانه دوروک را یم بیند که جلوی در خانه توی ماشین نشسته و می فهمد لو دادنش به پلیس کار اوست. در بیمارستان دخترها بالای سر گونش هستند که متوجه می شوند مادرشان تکان های شدیدی می خورد. پری می رود تا دکتر خبر کند و کمی بعد گونش چشم هایش را باز می کند و نازلی و سلین با ناباوری به مادرشان خیره می شوند. علی که هالوک را تعقیب کرده ماشین او را کنار پرتگاهی می بیند و وقتی نزدیک تر می شود هالوک را می بیند که می خواهد خودش را پرت کند. علی داد می زند: «بابا این کار ور نکن. تو بهم بچگیم رو بدهکاری. روزهای سختی که گذروندم رو باید بهم برگردونی.» اما تصمیم هالوک جدی است و می گوید او با شنیدن خبر مرگ گونش مرده است. درست در همین لحظه سلین به علی پیغام می دهد و می گوید مادرش به هوش آمده و علی با گفتن این خبر به هالوک مانع پریدن او می شود. در بیمارستان گونش شروع به حرف زدن می کند و می پرسد چه اتفاقی برایش افتاده است. کم کم با حرف های دخترها می فهمند که مادرش بعضی چیزها را فراموش کرده است و آخرین چیزی که به یاد می آورد مربوط به دو سال پیش است. دکتر بعد از معاینه می گوید معمولا این فراموشی بعد از مدت کوتاهی برطرف می شود. وقتی هالوک به دیدن گونش می رود گونش او را هم به یاد نمی آورد و این هالوک را ناراحت می کند. بعد از چند روز گونش مرخص می شود و دخترها او را به خانه می برند. آنها سعی می کنند با حرف زدن و نشان دادن جاها و عکس های مختلف کمک کنند حافظه او برگردد. گونش از دخترها می پرسد چرا می خواسته از هالوک جدا شود و آنها که چیز زیادی نمی دانند جواب می دهند: «عدم تفاهم و ناسازگاری.» علی که بعد از به هوش آمدن گونش نگران این است او چهره مادرش را به یاد بیاورد نگران این است که سلین با فهمیدن این موضوع او را نبخشد. او مدتی است غمگین و منزوی شده و سلین که دلیلش را نمی داند برای او نگران است. نازلی به ساواش می گوید احتمالا آنها به ازمیر برگردند چون مادرش اصلا استانبول را به یاد نمی آورد و ساواش می گوید هرجا نازلی برود او هم خواهد رفت. او می گوید: «تو همه چیز منی. این فقط عشق نیست. تو به من یه زندگی دوباره دادی. یه دلیل برای زنده موندن.» گونش در خانه در حال نگاه کردن به عکس های خودش و هالوک است و سعی می کند او را به خاطر بیاورد که هالوک با یک دسته از گل های مورد گونش وارد می شود. گونش از او سوالات زیادی در مورد ازدواجشان دارد و هالوک سعی می کند همه چیز را خوب و بدون مشکل جلوه دهد. هالوک دست او را می گیرد و می گوید آنها عاشقانه همدیگر را دوست داشتند و خوشبخت بودند. گونش می گوید: «از اینکه دستم رو گرفتی حس خوبی دارم.» هالوک می گوید: «پس بیا برگردیم به خونه.» در همین موقع سلین و نازلی وارد می شوند و نازلی که حرف هالوک را شنیده می گوید: «مادرم برنمی گرده اونجا!» گونش می گوید: «ولی من می خوام برگردم.» فردا هالوک وقتی ماجرای برگشتن گونش و دخترهایش به عمارت را به رعنا می گوید رعنا می گوید: «تو داری چی کار می کنی؟ تو واقعا دلت می خواد حافظه گونش برگرده؟ من دیگه بهش دروغ نمی گم. اگه ازم چیزی پرسید سکوت نمی کنم.» هالوک که کلافه شده به استقبال گونش می رود. نازلی به محض آمدن به عمارت به اتاق ساواش می رود. ساواش که سخت مشغول تمرین است آدرس و زمان تسویه حساب با مردی که دخترش در مدرسه با پری در گیر شده بود را روی کارغذی می نویسد و آن را توی جیبش می گذارد. نازلی که موقع ورود متوجه این شده از ساواش می پرسد چی توی جیبش گذاشته اما ساواش می گوید چیز مهمی نیست. هالوک از لحظه های عاشقانه و شاد و خوشبختیشان به گونش می گوید و گونش لحظاتی را به یاد می آورد که به شدت فریاد می زند و گریه می کند. او که گیج شده نمی تواند به نتیجه ای برسد و هالوک از او می خواهد خودش را اذیت نکند و به خودش فرصت بدهد تا کم کم همه چیز را به خاطر بیاورد. شب همه مشغول خوردن شام هستند که علی سلانه سلانه و مست وارد می شود. هالوک از او می خواهد که به اتاقش برود و بخوابد اما علی به سمت گونش می رود و دست او را می بوسد و می گوید: «من از طرف اون از شما معذرت می خوام. خیلی خوش شانسی که فراموشی گرفتی و نشستی سر این میز.» سلین وقتی می بیند اوضاع خوب نیست علی را
3 سال پیش در تاریخ 1400/01/30 منتشر شده است.
5,096 بـار بازدید شده
... بیشتر